سلام نکته ظریف در دعوت و سیره تبلیغى حضرت زینب(س) و در خطبه ها و سخنان ایشان آن است که همواره آنها را به صورت سلسله وار ذکر مى کند. یعنى محتوا و مضمون سخنان خود را علاوه بر بیان شیوا و رسا،
اولاً به آیات کتاب خدا، سپس احادیث جدش پیامبر(ص) و پدرش امام على(ع) و پس از آن به وقایع تاریخى مستند مى کند.
در خطبه ها، خطاب به شاهان و سران دستگاه یزید به آیه قرآن استناد مى کند.
حضرت زینب(س) به طور دقیق و ملهم از آیات قرآن کریم، به سنت هاى حتمى و قطعى خداوند در آفرینش اشاره مى کند و در باب نبرد حق و باطل به سنت الهى «پیروزى نهایى حق بر باطل» اشاره مى کند که چگونه على رغم همه دسایس و خدعه ها، حقیقت در نهایت پیروز و ماندگار خواهد شد.
حضرت زینب(س) خطبه اى را هم در شام و در مجلس یزید و در بین کارگزاران حکومتى او ایراد نمود.
در این خطبه برخلاف خطبه کوفه که مخاطب آن به طور مستقیم مردم، بودند به یزید حمله مى کند و تصویرى از نبرد حق و باطل و رویارویى خاندان نبوت با خاندان اموى ارایه مى کند.
حضرت زینب در این خطبه نهضت حسینى را به کمال رساند و اصول مبارزاتى و انقلابى قیام عاشورا را براى جهانیان تبیین نمود.
خطبه اى که در واقع متمم نهضت امام حسین(ع) است.
*یازینب (س)*
مَا لَکُمْ لَا تَنَاصَرُونَ
شما را چه شده است که همدیگر را یارى نمىکنید (صافات - ??)
السلام علیک یا زینب (س)
اشعار کفرآمیز یزید آغاز رسوایى
اسیران اهل بیت(ع) را وارد دمشق کردند
و در محل مخصوص اسکان اسیران جاى دادند.
یزید، مجلسى ترتیب داد، بزرگان شام را دعوت کرد و خود با نخوت تمام بر تخت نشست و در حالى که سر مقدس امام حسین(ع) در مقابلش بود، اسرا را به حضور طلبید.
یزید از سر کبر و غرور، دشمنى دیرینه خود به خاندان پیامبر(ص) و اسلام و قرآن را یکجا آشکار کرد و اشعارى را به زبان آورد که نشانه کفر و بى اعتقادى او به اسلام بود.
«اى کاش بزرگان قبیله من که در جنگ بدر کشته شدند. مى بودند و مى دیدند که ... ما بزرگان بنى هاشم را کشتیم و آن را به حساب جنگ بدر گذاشتیم و این پیروزى را در برابر آن شکست به دست آوردیم. هاشم «پیامبر(ص)» با حکومت بازى کرد والا نه خبرى از آسمان داشت و نه وحى بر او نازل شده بود و من از نسل خندف (قبیله مادرى اش که بدنام بودند) نیستم اگر از فرزندان احمد انتقام نگیرم.»
آنگاه که یزید اشعار کفرآمیز خود را پایان داد،
زینب کبرا(س) چون شیرى خشمگین از جا برخاست و در جواب بلندپروازى و گردن کشى یزید، آیه شریفه اى از قرآن را تلاوت کرد. گزینش این آیه حاکى از حضور ذهن، آرامش خاطر و تسلط کامل او بر قرآن است.
«کافران خیال نکنند آنچه ما براى آنها پیش مى آوریم و آنها را مهلت مى دهیم. به نفع آنان و به خیر و سعادت آنها است. نه، بلکه این مهلت براى این است که بر گناهان خود بیفزایند و براى آنها عذاب خوارکننده در پیش است.»
حضرت زینب(س) با بیان این آیه در واقع به ادامه مبارزه و استمرار قیام عاشورا اشاره کرد
و طولانى شدن ستم و بقاى ظالمان را نوعى عذاب براى آنان دانست و با کنایه به او فهماند که سرانجام آنها دوزخ خواهد بود و باید منتظر عذاب الهى باشند.
مَا لَکُمْ لَا تَنَاصَرُونَ
شما را چه شده است که همدیگر را یارى نمىکنید (صافات - ??)
وا محمدا!
وامحمدا! وا محمدا!
به زینب چه گذشت؟
السلام علیک یا زینب (س)
الگوی ما این چنین می گوید :
حمد براى پروردگار جهانیان .
درود بر جدم سرور انبیا.
راست فرمود خداى سبحان که :
(سرانجام آنان که بد کردند، آن شد که آیات الهى را تکذیب کردند و به مسخره گرفتند).
اى یزید!
آیا همین که زمین و آسمان را بر ما تنگ گرفتى و ما را همچون اسیران به زنجیر کشیدى و بر ما مسلط گشتى ، پنداشتى که این مایه خوارى ما در پیشگاه خدا و کرامت و منت خداوند بر رتوست و تو را نزد خدا احترام و منزلتى است ؟
از این رو باد به دماغ افکندى و مغرورانه به ما نگاه انداختى و شادمانه و غافلانه بر مسند نشستى ،
چون دیدى که دنیا به کام تو و کارها برایت سامان یافته است
و حکومتى را که از آن ماست براى تو فراهم گشت !
آرامتر!
این قدر جاهلانه متاز!
آیا سخن خدا را فراموش کردى که فرمود:
(کافران مپندارند که چون مهلتشان دادیم ، براى آنان نیک است ، بلکه تا بر گناهشان بیفزایند، و براى آنان عذابى خوار کننده است) .
مَا لَکُمْ لَا تَنَاصَرُونَ
شما را چه شده است که همدیگر را یارى نمىکنید (صافات - ??)
وا محمدا!
وامحمدا! وا محمدا!
به زینب چه گذشت؟
السلام علیک یا زینب (س)
الگوی ما این چنین ادامه می دهند :
اى فرزند آزادشدگان !
آیا از عدالت است که زنان و کنیزان خود را پشت پرده ها جا داده اى و دختران پیامبر را به اسیرى گرفته مى گردانى
، پرده هاى حرمتشان را دریده و چهره هاشان را آشکار ساخته اى و دشمنان ،
آنان را شهر به شهر مى گردانند و مردم بیابانى و کوهستانى به آنان مى نگرند و دور و نزدیک و غایب و حاضر و شریف و پست به چهره آنان چشم مى دوزند؛
نه از مردانشان سرپرستى دارند و نه از حامیانشان کسى هست .
این همه از روى طغیان تو بر خدا و انکارت نسبت به پیامبر و دین خداست ،
و از تو شگفت نیست .
چگونه مى توان به مراقبت و دلسوزى کسى امید داشت که دهانش ،
جگر شهیدان را دندان زده و دور افکنده و گوشتش از خون سعادتمندان روییده
و پیوسته در ستیز با سرور رسولان ، لشکر آراسته و به جنگ برخاسته و به روى رسول خدا صلى الله علیه و آله شمشیر کشیده است
کسانى که در انکار حق و پیامبر سر سخت تر و در دشمنى آشکارتر و نسبت به پروردگار، سر کشترند!
اینها نتیجه کفر و کینه اى است که از کشتگان بدر در دل داشته اند.
مَا لَکُمْ لَا تَنَاصَرُونَ
شما را چه شده است که همدیگر را یارى نمىکنید (صافات - ??)
دوستان عزیز
در این قسمت خطبه که از نظرتان گذشت
خانم (س) به قضیه هند جگر خوار (مادر معاویه)
و داستان فتح مکه که همه آنان امان داده می شوند ( ای آزاد شدگان!)
اشاره دارد.
و تاریخ این خانواده را بخوبی به همگان نشان می دهد
که اینان چه کسانی بودند.... چه کسانی هستند؟
هدفشان چیست؟
چرا با پیامبر(ص) و دین اسلام می جنگند؟
این خطبه تاریخی به همه ما مسلمانان ملاکها را یاد آوری میکند و نشان دشمن را بخوبی نمایان می کند.
صحبت از ظلم به خاندان پیامبر (ص) و زنان ایشان
در حالی از حامیانشان کسی نیست....
و شرح ماجرای اسرا...
پستی یزیدیان...
چه سختی ها کشیدند...برای پایداری اسلام
امروز وظیفه ما چیست؟
گذر از این خونها و خون به جگر شدن ها؟
!!!!
مَا لَکُمْ لَا تَنَاصَرُونَ
شما را چه شده است که همدیگر را یارى نمىکنید (صافات - ??)
وا محمدا!
وامحمدا! وا محمدا!
به زینب چه گذشت؟
السلام علیک یا زینب (س)
الگوی ما این چنین چهره یزید را نشان می دهند :
پس در دشمنى با ما خاندان درنگ نمى کند کسى که نگاهش به ما دشمنانه و کین توزانه است
و کفر خود را به پیامبر آشکار مى سازد
و بر زبان مى آورد و از روى خوشحالى نسبت به کشتن فرزندان پیامبر و اسیر کردن فرزندان او، گستاخانه و بى شرم ، پدران خود را صدا مى زند که شادى کنند
و به او دست مریزاد گویند!
بر دندانهاى ابا عبدالله که بوسه گاه پیامبر بود، چوب مى زند و شادى در چهره اش آشکار است .
به جانم سوگند اى یزید!
با ریختن خون سرور جوانان بهشت ،
بر زخم دیرین نیشتر زدى و ریشه ما را بر آوردى و پدرانت را صدا زده با ریختن خون وى به نیاکان مشرکت تقرب جستى
و پدرانت را صدا زدى به گمان آنکه صدایت را مى شنوند
و بزودى آرزو خواهى کرد که کاش دستانت شل و قطع مى شد و مادرت تو را نمى زایید،
وقتى که ببینى به سوى خشم الهى مى روى و دشمنت رسول خدا صلى الله علیه و آله است .
یا زینب (س)....
مَا لَکُمْ لَا تَنَاصَرُونَ
شما را چه شده است که همدیگر را یارى نمىکنید (صافات - ??)
وا محمدا!
وامحمدا! وا محمدا!
به زینب چه گذشت؟
السلام علیک یا زینب (س)
الگوی ما این چنین عاقبت یزید را نشان می دهند :
خدایا!
حق ما را بستان و انتقام ما را از ظالمان بر ما بگیر و خشم خود را بر آنان ببار که خون ما را ریختند و آبروى ما را ریختند و حامیان را ما کشتند و حرمت ما را شکستند.
اى یزید!
کار خود را کردى ، ولى جز پوست خود را ندریدى و جز گوشت خود را نبریدى .
بزودى با همین گناه که از کشتن فرزندان پیامبر بر دوش دارى و حرمتشان را شکسته و خون عترتش را ریخته اى به حضور پیامبر خدا وارد خواهى شد؛
آنگاه که خداوند همه را جمع مى کند و پراکندگى هاشان را سامان مى بخشد و از ظلم کنندگان به ایشان انتقام مى گیرد در حقشان را از دشمنانشان مى ستاند.
پس با کشتن آنان شادمان مباش
(و مپندار آنان که در راه خدا کشته شدند و مرده اند، بلکه نزد پروردگارشان زنده اند و روزی مى خورند و به پاداشى که خداوند از فضل خود به آنان داده است شادمانند )
خدا براى تو بس است که ولى و حاکم باشد
و پیامبر خدا دشمنت باشد و جبرئیل ، پشتیبان .
زود است که تو را بر گرده مسلمانان مسلط ساخت ،
بداند که پاداش بدى براى ظالمان است و کدام یک از شما جایگاهش بدتر و گمراهتراست .
بیستم ماه صفر در تاریخ، به عنوان اربعین حسینی مشهور شده است. در برخی از روایات به بزرگداشت این روز اشاره شده است. در حدیثی از امام حسن عسکری زیارت اربعین به عنوان یکی از نشانههای مؤمن شمرده شده است.[1] «اربعین» در منابع، بیشتر به دو رویداد اشاره دارد:
1- روز مراجعت اسرای کربلا از شام به مدینه؛
2- روزی که جابر بن عبدالله انصاری به زیارت قبر امام حسین(ع) مشرف شد.
اما در اینکه در این روز اسرای کربلا به کربلا رسیده باشند، تردیدی جدی وجود دارد.
شیخ مفید در «مسار الشیعه» آورده است:
«روز اربعین، روزی است که اهل بیت امام حسین(ع)، از شام به سوی مدینه مراجعت کردند و نیز روزی است که جابر بن عبدالله برای زیارت امام حسین(ع) وارد کربلا شد».[2]
شیخ طوسی در «مصباح المتهجّد»[3]و ابن اعثم در الفتوح[4] نیز همین مطلب را ذکر کردهاند. میرزا حسین نوری مینویسد: «از عبارت شیخ مفید و شیخ طوسی استفاده میشود که روز اربعین روزی است که اسرار از شام به مقصد مدینه خارج شدند. نه آنکه در آن روز به مدینه رسیدند.[5] »
در این میان سید بن طاوس در «لهوف»، اربعین را روز بازگشت اسرا از شام به کربلا ذکر کرده است. ایشان مینویسد: «وقتی اسرای کربلا از شام به طرف عراق بازگشتند به راهنمای کاروان گفتند: ما را به کربلا ببر. بنابراین آنها به محل شهادت امام حسین(ع) آمدند. سپس در آنجا به اقامه عزا و گریه و زاری برای اباعبدالله پرداختند ...»[6]
ابن نما حلی نیز روز اربعین را روز بازگشت اسرا از شام به کربلا و ملاقات آنها با جابر و عدهای از بنی هاشم ذکر کرده است.[7] میرزا حسین نوری پس از از نقل قول سید بن طاوس به نقد آن پرداخته است.[8]
رسول جعفریان مینویسد:
«شیخ مفید در ارشاد، ابومخنّف در مقتل الحسین، بلاذری در انساب الاشراف، دینوری در اخبار الطوال و أبن سعد در الطبقات الکبری، اشارهای به بازگشت اسرا به کربلا نکردهاند».[9]
شیخ عباس قمی هم داستان آمدن اسرای کربلا را در اربعین از شام به کربلا بسیار بعید میداند.[
محمدابراهیم آیتی[11] و شهید مطهری (ره) نیز آمدن اسرای کربلا را در روز اربعین به کربلا، انکار کردهاند. شهید مطهری مینویسد:
«جز در کتاب لهوف که آن هم نویسندهاش در کتابهای دیگرش آن را تکذیب کرده و لااقل تأکید نکرده، در هیچ کتاب دیگری چنین چیزی نیست و هیچ دلیل عقلی هم این را تأیید نمیکند».[12]
امّا در خصوص ورود جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین سال 61 هجری به کربلا، به نظر میرسد بین منابع تاریخی چندان اختلافی نباشد. شیخ طوسی مینویسد:
«روز اربعین روزی است که جابر بن عبدالله انصاری صحابی رسول خدا(ص) از مدینه برای زیارت قبر امام حسین(ع) به کربلا آمد و او اولین زائری بود که قبر شریف آن حضرت را زیارت کرد».[13]
مرحوم آیتی مینویسد:
«جابر بیستم ماه صفر، درست چهل روز بعد از شهادت امام وارد کربلا شد و سنت زیارت اربعین امام به دست او تأسیس گردید».[14]
فردی که به همراه جابر در این روز به کربلا آمده «عطیه بن سعد بن جناده عوفی کوفی» است. آیتی، در خصوصی شخصیت وی مینویسد:
«بسیار شده است که از روی نادانی و بیاطلاعی وی را غلام جابر گفتهاند، در حالی که او یکی از بزرگترین دانشمندان و مفسران اسلامی است. وی از بزرگان تابعین و از شاگردان عبدالله بن عباس میباشد. و تفسیری در پنج مجلّد بر قرآن مجید نوشته و از راویان حدیث محسوب میشود».[15]
در کتاب بشادة المصطفی آمده است:
عطیه عوفی میگوید، به همراه جابر بن عبدالله انصاری به منظور زیارت قبر امام حسین(ع) وارد کربلا شدیم. جابر نزدیک شریعه فرات رفت. غسل کرد و لباسهای نیکو پوشید ... سپس به طرف قبر مطهر حرکت کردیم. جابر هیچ قدمی را بر نمیداشت، الا اینکه ذکر خدا میگفت. تا به نزدیک قبر رسیدیم. سپس به من گفت مرا به قبر برسان.[16]
من دست او را روی قبر گذاشتم. جابر روی قبر افتاد و غش کرد. سپس من مقداری آب روی صورتش پاشیدم وقتی به هوش آمد سه بار گفت: یا حسین. سپس گفت: ای حسین چرا جواب مرا نمیدهی؟! سپس به خودش گفت: چگونه میتوانی جواب دهی در حالی که رگ های گلوی تو را بریدهاند و بین سر و بدنت جدایی افتاده است. شهادت میدهم که تو فرزند خاتم النبین و سید المؤمنین ... و پنجمین فرد از " اصحاب کساء " هستی ...درود و سلام و رضوان الهی بر تو باد. سپس به اطراف قبر امام حسین(ع) حرکت کرد و گفت: السلام علیکم ایتها الارواح التی حلت بفناء الحسین ... اشهد انکم اقمتم الصلاة و آتیتم الزکاة و امرتم بالمعروف و نهیتم عن المنکر...»[17]
به نظر میرسد روز اربعین روزی است که اهل بیت امام حسین(ع) از شام به قصد مدینه حرکت کردهاند. به جز «لهوف»[18] که جریان ورود اهل بیت امام حسین(ع) را در این روز به کربلا نقل کرده، و البته در کتابهای دیگرش هم آن را تائید نکرده است، در منابع دست اول مطلبی در خصوص ورود اسرای کربلا در روز اربعین به کربلا وجود ندارد.[1