در نیمه دوّم قرن سیزدهم هجری, تهاجم گسترده وهمه جانبه استعمار غربی به جهان اسلام آغاز شد. این تهاجم, واکنشهای گوناگون رااز سوی سیاستمداران, روشنفکران, عالمان ومتفکران جامعه اسلامی به دنبال داشت. برخی فرهنگ وتمدن غرب راپذیرا شدند وبه آن علاقه نشان دادند وبرخی دیگر به نفی و تحریم مطلق آن حکم کردند.گروه نخست ترقّی وپیشرفت را در گرو پیروی بی قیدو شرط از غرب می پنداشتند. در هند, سر سیّد احمد خان ودر ایران ملکم خان, این اندیشه راتبلیغ می کردند.وبی شرمانه از(اطاعت بی چون وچرا از انگلستان) و(اخذ تمدّن غربی بدون دخالت ایرانی)2 سخن می گفتند.گروه دوّم, از علوم وفنون وفرهنگ غربی را روی بر می تافتند وآن راضّد اسلام معرفی می کردند و فرهنگ ملّی واسلامی موجود راخوب ومفید وکافی می دانستند وبه شدّت از آن دفاع می کردند.در این گیرو دار, جریان سوّمی بود که سنجیده وآگاهانه با تمدن غربی برخورد می کرد. نه تسلیم وسرسپردگی بی قید وشرط راروا می دانست ونه نفی وتحریم مطلق راراه نجات و سعادت می شناخت.به عقیده این گروه, غرب دارای دو چهره بود: چهره علمی وکارشناسی, چهره استعماری وسلطه گری. این جریان با حفظ هوّیت ملّی ودینی خود, استفاده از دانش وتکنولوژی غرب را می شمرد. در عین حال, از نظر فکری وسیاسی به طرد ونفی ارزشها وعقاید سیاسی واجتماعی غربیان می پرداخت وامّت اسلامی رابه ستیزی همه جانبه علیه سلطه گری وغارتگری غرب فرا می خواند.برای رسیدن به این مقصد, براحیای تفکر دینی وبازگشت به اسلام راستین اصرار داشت.تجربه نشان داد که گروه اوّل ودوّم, افراطی وتفریطی می اندیشیده اند ودر عرصه های وگوناگون, قادر به پاسخ گویی مسائل ومعضلات مسلمانان نبوده اند. ولی جریان سوّم, به دلیل واقع گرایی, تحرک وپویایی اندیشه ای که طرح کردند, توانستند در تحولات اخیر ملل اسلامی نقش آفرینی کنند.واژه ها واصطلاحاتی, همچون: (احیاء فکر دینی),(اصلاح طلبی اسلامی), باز گشت به اسلام),(بازگشت به قرآن),( تجدیدحیات دین), (جنبش احیاء), (رنسانس اسلامی), (پروتستاتیسم اسلامی) (باز گشت به خویشتن)و… برای شناسدن این جریان به کار رفته است. به عقیده ما بهترین ومناسبترین تعبیر (اصلاح طلبی اسلامی) ویا(احیاء فکر دینی)است.مقصود از اصلاح, مفهوم جامعه شناسی آن, یعنی رفرم در مقابل انقلاب نیست. بلکه مفهوم قرآنی آن مراد است: سامان بخشیدن, در مقابل (افساد):نابسامانی ایجاد کردن. افساد ویا اصطلاح, در همه امور فرهنگی, سیاسی واقتصادی. سیّد جمال سرسلسله مصلحاناهل اطلاع وتحقیق سر سلسله وبنیانگذار این جریان فکری رادر سده اخیر, سید جمال الدّین اسد آبادی دانسته اند.صراحت, شجاعت, تواضع وفروتنی, ایمان به خدا وایمان به هدف, ایمان به مبارزه, استقامت در این راه, قدرت استدلال, جذب بسیار, درکی زنده از ا سلام ودشمنان اسلام, احساس مسوٌولیت نسبت به سر نوشت اسلام ومسلمانان و… از ویژگیهای آن مرد بزرگ است.درباره زندگانی سیّد واهداف او, کتابها,رساله ها و مقالات بسیاری به زبانهای گوناگون نوشته شده امّا هنوز چهره واقعی او شناخته وشناسانده نشده است شخصیتهای بزرگ استعمار ستیز, حرکتهای اصلاحی و ضّد استعماری, در طول تاریخ, از مکروحیله تاریخ نگاران استعماری و درباری مصون نمانده اند. هر چه حرکت کوبنده تر, عظیم تر, شکننده تر بوده, دشمن در جعل وتحریف, قوی تر وپیچیده تر پابه میدان عمل گذارده است. تاریخ مبارزات صد ساله اخیر, گواه این دعوی است ونهضت اصلاحی سیّد جمال, بهترین شاهد.در این نوشتار بر آنیم که اهّم اصول حرکت اصلاحی او را, که نما یا نگر چهره واقعی اوست, در حدّ توان, باتکیه بر منابع ومآخذ ترسیم نماییم. مصلح عالم اسلام سیّد, که در کابل او را اسلامبولی ودر قاهره کنری ودر اروپا افغانی ودر حیدر آباد دکن مصریش می پنداشتند وروز نامه های ایران او را ایرانی وسیّد همدانی می نامیدند, در افقی گسترده, به دور نمای وسیعی می نگریست که در آن,جامعه مسلمانان بدون قید ونژاد ,برای تغییر اوضاع نامناسب روزگار خویش کوشش مشترک داشته باشند. سیّد, مصلح عالم اسلام بود. از این روی, همگان :هندیی, افانی, ترک, تاتار, عرب, ایرانی و… از خورشید وجود او پرتو می گرفتند.3 سیّد پس از سفرهای بسیار وکاوش در اوضاع اجتماعی, سیاسی و… جوامع اسلامی, به نابساما نیها پی برد:([مسلمانان]مورد تاخت وتاز بیگانگان قرار گرفته وامو الشان غارت شده است. بیگانگان بر اکثر کشورهای اسلامی مسلّط هستند. سرزمینهای آنان را قطعه قطعه ودر میان خود تقسیم می کنند وبه سخنان آنان گوش نمی دهند وبه دستور آنان توجّه نمی کنند. چنان خوار وذلیل گشته اند که پادشاهان وامرای باقی مانده این امّت, صبح رابا مصائب شروع می کنند وروز خود را بارنج ومشقت به شب می رسانند. ترس از بیگانگان, بر وجود آنان غلبه کرده ویاٌس بیش ازامیّد بر روح آنان مستولی شده است…)4
سیّد, در جای جای گفته ها و نوشته هایش انحطاط وعقب ماندگی مسلمانان راگوشزد می کند وریشه آن رامی نمایاند. در حقیقت, دردها رانشان می دهد و مسلمانان, بویژه عالمان ومتفکران اسلامی رابرای چاره جویی, به قیام واقدام فرا می خواند. دردهایی که سیّد به کراّت از آن سخن گفته عبارتند از:
1.فاصله مسلمانان از اسلام راستین ونفوذ وکسترش عقاید خرافی در اندیشه آنان
2. نفوذ واستیلای بیگانگان, بویژه انگلیس بر کشورهای اسلامی.
3. استبداد حکّام خود کامه در کشورهای اسلامی.
4.عقب ماندگی جوامع اسلامی از کاروان علم وتمدّن بشری.
5. تفرقه وجدایی ودر نتیجه عدم شناخت از یکدیگر.
6.تهاجم گسترده فرهنگی غرب برای نابودی هویت فرهنگی مسلمانان.
سیّد, برای درمان این دردها واین وضعیت ناگوار که بر مسلمانان حاکم شده بود, از همه وسائل ممکن: مسافرت, تماس بارجال شرقی وغربی, سخنرانی, نشر کتاب و مجلّه, تشکیل حزب وجمعیت, تربیت شاگردان و… سود جست وحتّی در این راه از ازدواج صرف نظر کرد.5
سیّد, برای علاج این دردها بر اصولی پای فشرد که به اهّم آنها در این نوشتار می پردازیم:
1.بازگشت به اسلام راستین.
2.مبارزه با استعمار غرب, بویژه انگلیس وتوجّه دادن مسلمانان به این که استعمار دشمن اصلی است.
3. مبارزه با ایادی استعمار, حکّام مستبد وبیگانه پرست, غربزدگان, عالمان درباری.
4.اتحّاد وهماهنگی کشورهای اسلامی.
اصول فوق, مهمترین اصول حرکت اصلاحی سیّد است که برای اعاده هویت امت اسلامی ومواجهه با تمدّن فرنگی وهجوم گسترده استعمار ارائه شده وپس از وی, از سوی دیگر مصلحان پی گرفته شده است.
تحلیل وبررسی دقیق وهمه جانبه اصول فوق در این نوشتار مقدور نیست. از این روی, خطوط اصلی تلاشهای گسترده سیّد راترسیم می کنیم. به امید آن که محققان در شرح وبسط آن بکوشند.