متن این روایت نیز همانند روایت قبل است که ما را از بررسی مجدد بینیاز میکند. روایت ششم اخبرنا ابو محمد المحمدی عن محمد بن علی بن الفضل عن ابیه عن محمد بن ابراهیم بن مالک عن ابراهیم بن بنان الخثعمی عن احمد بن یحیی بن المعتمر[10] [10] عن عمرو بن ثابت عن ابیه عن ابی جعفر علیه السلام ـ فی حدیث طویل ـ قال: یدخل المهدی الکوفة و بها ثلاث رایات قد اضطربت بینها فتصفو له. فیدخل حتی یأتی المنبر و یخطب و لا یدری الناس ما یقول من البکاء و هو قول رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: کأنی بالحسنی و الحسینی و قد قاداها فیسلمها الی الحسینی فیبایعونه… (طوسی، الغیبه: ص468).[11] [11] حضرت مهدی وارد کوفه میشود، در حالی که سه پرچم ـ کنایه از سه گروه و جریان ـ در آن جا است که با هم اختلاف دارند. آنها اختلافات را کنار میگذارند و تابع امام میشوند. امام، منبر میرود و خطبه میخواند و مردم از شدت گریه متوجه حرفهای ایشان نمیشوند و این کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است که: «گویا میبینم حسنی و حسینی نهضت را رهبری میکنند.» آنگاه (حسنی) پرچم را به حسینی تسلیم میکند و با او بیعت میکند. بررسی سند دو نفر در سند این روایت دچار مشکل هستند: 1. ابراهیم بن بنان خثعمی: وی مهمل است؛ یعنی در کتب رجالی اسمی از او به میان نیامده است. 2. عمرو بن ثابت: اگر وی همان ابوالمقدام باشد مشکلی ندارد، اما اگر غیر از او باشد، مجهول است. بررسی متن این روایت با چند روایتی که پیشتر ذکر کردیم، همخوانی ندارد؛ مخصوصاً با روایتی که از کتاب کافی نقل شد. در آن روایات، صحبت از حسنی و حسینی نبود؛ اما این جا دو نفر هستند و محوریت هم با حسینی است؛ مگر این که بگوییم منظور از حسینی همان امام مهدی علیه السلام است. آن روایات، محل وقوع حادثه را مسیر عراق یا خود مکه بیان میکرد و این روایت، خود عراق را بیان میکند. روایت هفتم و فی خطبة الملاحم لأمیرالمؤمنین علیه السلام التی خطب بها بعد وقعة الجمل بالبصرة قال: یخرج الحسنی صاحب طبرستان مع جم کثیر من خیله و رجله حتی یأتی نیسابور فیفتحها و یقسم ابوابها ثم یأتی اصبهان ثم الی قم فیقع بینه و بین اهل قم وقعة عظیمة یقتل فیها خلق کثیر فینهزم اهل قم فینهب الحسنی اموالهم و یسبی ذراریهم و نسائهم و یخرب دورهم فیفزع اهل قم الی جبل یقال لها وراردهار فیقیم الحسنی ببلدهم اربعین یوماً و یقتل منهم عشرین رجلاً و یصلب منهم رجلین ثم یرحل عنهم (مجلسی، همان: ج 57، ص 215). حسنی، صاحب( = حاکم )طبرستان با نیروهای زیادی از سواره نظام و پیاده نظام خروج میکند، تا این که به نیشابور میرسد و شهر را فتح کرده و آن را تقسیم میکند. سپس به اصفهان میآید و بعد از آن به قم وارد میشود و بین او و اهل قم درگیری بزرگی صورت میگیرد که عده زیادی کشته میشوند و قمیها شکست میخورند. حسنی اموال آنها را غارت میکند و بچهها و زنانشان را اسیر میکند و خانه هایشان را خراب میکند. اهل قم فرار میکنند و به کوهی به نام وراردهار )اردهال( پناه میبرند. حسنی چهل روز شهر را اشغال میکند. بیست نفر را میکشد و دو نفر را به دار میآویزد و از آن جا میرود. بررسی سند مرحوم مجلسی ظاهراًاین روایت را از ترجمه تاریخ قم نقل میکند.[12] [12] مؤلف تاریخ قم مردی جلیل القدر و معاصر شیخ صدوق بوده است. این کتاب به دست ما نرسیده و فقط ترجمه آن ـ که چهار صد سال بعد نوشته شده ـ در اختیار ما است. مرحوم مجلسی اصلاً به سند و این که روایت را از کجا نقل کرده است، اشارهای نمیکند. بررسی متن آیا این روایت، جزء روایات حسنی است یا از روایات معارض به شمار میآید؟ ظاهراً باید از روایات معارض محسوب شود. از نظر دلالت، احتمال میرود مربوط به داعی الحق و قضایای زیدیها باشد. طبق آنچه از روایات درباره «حسنی» در کتب روایی یافت میشود و ما به آن دسترسی پیدا کردیم به بحث و بررسی آن پرداختیم، از مجموع این روایات چند نکته قابل برداشت است: 1- قدر متقین، شخصی به نام «حسنی» به عنوان یکی از علائم ظهور وجود دارد و روایات درباره اصل وجود چنین شخصی در حد استفاضه است و چون روایات مستفیض است، ما را از بحث سندی بینیاز میکند و این اطمینان حاصل میشود که بعضی از این روایات، از معصومان(ع) صادر شده است؛ همانند تواتر اجمالی. 2- تفصیلاتی که درباره حسنی وجود دارد در روایات متفاوت ذکر شده است. برخی میگویند در مکه کشته میشود، برخی میگویند در راه عراق با امام بحث میکند و برخی میگوید در راه کوفه به امام میپیوندد چون بین این روایات، روایت صحیحالسندی وجود نداشت، مگر یک روایت و روایات ضعیف هم با یکدیگر اختلاف داشتند، نمیتوانیم به این تفصیلات قائل باشیم و نمیتوان مثبت یا منفی بودن، بر حق یا به ناحق بودن او را ثابت کرد. در پایان لازم است به مطلب دیگری درباره «حسنی» اشاره شود برخی از علما قائلند که احتمالا «حسنی» همان «نفس زکیه» است که از علائم حتمی ظهور میباشدو ملا صالح مازندرانی در شرح روایتی که از علائم ظهور سخن میگوید، بیان میکند که «لعل المراد بالنفس الزکیه «الحسنی» المذکور سابقا». اگر این بیان مقبول باشد، تمام روایات نفس زکیه ضمن روایات حسنی قرار میگیرد و باید این روایات نیز بررسی شود. پاورقی:
1. البته ما در این مقاله نه روایت را بررسی کردهایم که با توضیحات متن مشخص میشود که تعداد آنها هفت و یا هشت روایت بیشتر نیست.
2. اگر با «واو» باشد، دو طریق خواهد بود و اگر بدون «واو» باشد محمد بن نصیر اسم میشود برای أبی شعیب.
3. چون قرآن به گردن آویزان کرده بودند، به آنها اصحاب مصاحف گفته میشد.
4. مرحوم مامقانی میگوید: «ضعیف» در نزد مجلسی یعنی «لم یثبت وثاقته» و منظور ضعیف اصطلاحی نیست.
5. «شیخوخة الإجازة کالأصل فی الکشف عن الوثاقة، و لاتقاوم الدلیل، و إفساد مثل النجاشی لمذهب الرجل دلیل فالأظهر ضعف الرجل»؛ اینکه گفته «یشیر الی الوثاقه» شاید نشانگر آن باشد که خود ایشان هم نپذیرفته یا حداقل تأمل دارد.
6. ظاهراً تشابه اسمی بوده و باعث اشتباه مرحوم تستری شده است؛ چون در موسوعة الطبقات الفقهاء (ج4، ص166) و اعیان الشیعه (ج5، ص491) گفته شده این شخص ابو علی الحسین بن حمدان بن حمدون التغلبی بوده است؛ ولی به نظر ما این کلام نیازمند اثبات است.
7. روایت دیگری تقریباً با این مضمون وجود دارد ـ که البته کامل نیست ـ و آن را طبری در دلائل الامامة از امام صادق علیهم السلام نقل کرده است. متن آن روایت با روایت فوق، تفاوتهای زیادی دارد. (رک: معجم احدیث الامام المهدی، ج 4، ص 152، ح 650).
8. التصنیف الثانی کتاب الفتن لابی صالح السلیلی ابن احمد ابن عیسی شیخ الاحسائی تاریخ نسخه الاصل سنة سبع و ثلاثمأة بخط مصنفها فی المدرسة المعروفة بالترکی فی الجانب الغربی من واسط من نسخة هی الأصل علی ماحکاه من ذکره أنه شاهدها (ر.ک: الذریعة، ج4، ص189).
9. «انا بری من خطره لأننی أحکی ما أجده بلفظه و معناه».
10. در بعضی نسخ آمده است: «المعتمد».
11. بعد از شیخ طوسی، مرحوم عاملی نباطی بیاضی در الصراط المستقیم آن را به اختصار آورده، و نیز مرحوم نیلی در منتخب الانوار المضیئه، حر عاملی در اثبات الهداة، مجلسی در بحار، کاظمی در بشارة الاسلام، اربلی در کشف الغمه، و ابنفتال در روضة الواعظین آن را نقل کردهاند.
12. راجع به تاریخ قم رجوع کنید به کتاب تا ظهور، ج2، ص305 (تألیف نگارنده).
13. این روایت در ص 303 نیز آمده است؛ اما قسمت مربوط به حسنی در آن نیست و کافی و وسائل الشیعه نیز همین روایت را نقل کردهاند.
منبع: حجت الاسلام والمسلمین نجملدین طبسی، فصلنامه انتظار موعود، شماره 31