نقش انگشتری امام عسکری علیه السلام به دو صورت «سبحان من له مقالید السّموات والارض»(4) و «إنّ الله شهید» ذکر شده است.
احمد بن عبیدالله بن خاقان مشخصات ظاهری آن بزرگوار را چنین وصف کرده است: او دارای چشمانی سیاه، قامتی نیکو، صورتی زیبا و بدنی خوب بوده است.(5)
از آنجا که شهادت امام هادی علیه السلام در سال 254 ق اتفاق افتاده، طبعاً دوران امامت حضرت عسکری علیه السلام طبق روایت شیخ مفید، شش سال بوده است.(6) با شهادت امام هادی علیه السلام و به تنصیص آن حضرت ، فرزندش امام عسکری علیه السلام به سِمت امامت شیعیان اثنی عشری منصوب گردید. روایاتی که در وصیت و تنصیص (صراحت) امام هادی علیه السلام درباره امامت فرزندش وارد شده در بسیاری از کتب حدیث و تاریخ شیعه ، فراوان به چشم میخورد(7) و با نظر به این وصیت و تنصیص که از نظر شیعیان نشانه صحت امامت است ، آنان امام حسن عسکری علیه السلام را به امامت پذیرفتند .
بنا به نقل سعد بن عبدالله جز عدهای که به امامت محمد بن علی ـ که در زمان حیات پدرش امام هادی علیه السلام وفات کرد ـ گرویدند و تعداد انگشت شماری که جعفر بن علی را امام خود دانستند ، اکثریت یاران امام هادی علیه السلام به امامت حضرت عسکری علیه السلام گردن نهادند . مسعودی، جمهور (و اکثر قریب به اتفاق) شیعه را از پیروان امام عسکری علیه السلام و فرزندش میداند که این فرقه در تاریخ به لقب « قطعیّه» معروف شدند.(8)
امام حسن عسگرى علیه السلام همراه پدر، امام هادى علیه السلام ناراحتیهاى بسیار تحملکرد و بیشتر زندگانى را در پایتخت عباسیان سپرى ساخت. او همه رنجها وگرفتاریهایى را که پدر بزرگوارش با آن روبرو بود احساس کرده بود و امامت را پس از پدر بعهده گرفت، در حالى که بیست و دو ساله بود.
کارها و مواضع او به عنوان مرجع فکرى و روحى اصحاب، و پایگاه او ادامه راه و موضع پدر بود و مصالح عقیدتى و اجتماعى آنان را مراعات میکرد. علاوه بر آن، برنامه ریزى و مقدمه چینى و آمادگى براى غیبت فرزندش حجة بن الحسن مهدى عجل الله تعالی فرجه نیز از وظایف وى بود.
در عصر امام علیه السلام، دشواریها و گرفتاریها پیش آمد و از قدرت عباسیان کاست تا آنجا که موالى و ترکان بر حکومت دست یافتند. در آن محیط و جوّى که حکومت ناتوان شده بود، این انتظار می رفت که فشار و شکنجه و آزار به امام علیه السلام و یارانش تخفیف یافته باشد، اما چنین نشد و بلکه موج سختگیرى و فشار و آزار بالا گرفت و با دست خلیفه معتمد، به اوج خود رسید.
بیم و وحشت از فعالیت امام و حرکت او تنها منحصر به خلیفه نبود بلکه در خط عمومى اجتماعى نمودار گردید که خلیفه جز یکى از آن افراد بود. آن خط اجتماعى، همه گیر و پیوسته، در مقابل خط امام و برنامه فکرى و سیاسى او بود و با طرح حاکم که در این خط اجتماعى عام و طبقه صاحب منفعت منحرف نمودار می گردید متمایز و متناقض بود. از اینجا بود که پیوسته میان آن دو خط متناقض، کشمکش وجود داشت و کوشش هاى حاکم براى دور داشتن طرح و برنامه امام علیه السلام و رهبرى او از صحنه اجتماعى و سیاسى و بازخواست از او در هر عمل فعالانه و یا هر حرکت دخالت مىکرد. حتى براى کوچکترین فعالیت و تحرک یا سخن چینى بى معنى، یا خبرى بى اهمیت، قدرت حاکم به دست و پا مىافتاد.
متوکل آن حضرت را به زندان انداخت بى آنکه سبب آن کار را بگوید و تردید نیست که سبب، همانا دشمنى و حسد و قبول افتراى سخن چینان بود. هم آنسان که بین پدران بزرگوار امام علیهم السلام با متوکل جریان داشت و آنان پیوسته گرفتار دربدرى و حبس و انواع آزارها و شکنجهها مىبودند.
شهادت امام عسکری علیه السلام بنا به گزارش اکثریت روات، هشتم ربیع الاول از سال 260 ق اتفاق افتاده است.(9) در این باره که آیا امام به مرگ طبیعی بدرود حیات گفته و یا به شهادت رسیده است کماکان اختلاف نظر وجود دارد گرچه بنا به نقل طبرسی و دیگران اکثریت علمای شیعه با الهام از امام صادق علیه السلام که فرمود : «ما منّا الّا مَسموم أو مَقتول» (هیچ کدام از ما اهل بیت نیست مگر آنکه مسموم و یا کشته می شود)، حتی درباره امامانی که روایتی دایر بر شهادتشان در دست نیست عقیده دارند که خلفای جور ، آنان را به شهادت رساندهاند.(10) البته روایتی درباره شهادت امام عسکری علیه السلام در یکی از منابع تاریخی قرن ششم وجود دارد.(11) از این روی شهادت آن حضرت امری کاملاً محتمل است . سوابق بازداشت و خطری که همواره از طرف دستگاه حاکم متوجه جان حضرتش بود و اینکه آن حضرت یک شخصیت مخالف سیاسی به حساب میآمده و رحلت او در سنین جوانی رخ داده همگی میتواند مؤید این معنی باشد.
از آنجا که امام یک چهره کاملاً شناخته شده در سامرا بود هنگام شهادتش هالهای از غم و بهتزدگی فضای سامرا را فرا گرفت . احمد بن عبیدالله در روایتی که قسمتی از آن پیش از این ارائه شد این صحنه غم انگیز را چنین وصف کرده :
وقتی امام عسکری رحلت کرد صدای شیون و فریاد همه جا را در برگرفت مردم فریاد میزدند: «ابن الرضا رحلت کرد»، آنگاه برای تدفین آماده شدند ، بازار به حال تعطیل درآمد ، پدر من (وزیر معتمد عباسی)، بنی هاشم ، شخصیتهای نظامی و قضائی و منشیان و مردم به سوی جنازه هجوم آوردند ، آن روز در سامرا قیامتی بر پا بود.(12) با حضور امام علیه السلام و پدرش ـ به مدت حداقل 17 سال ـ در سامرا نه تنها مردم جذب آنان شده بودند بلکه بسیاری از شیعیان نیز بدین شهر هجوم آورده بودند ، در چنین شرایطی طبیعی بود که هنگام شهادت آن حضرت ، سامرا یکپارچه در ماتم فرو رفته و در سوگ از دست دادن فرزند پیامبر بی تابی کند و عزا بگیرد.
پی نوشت:
1) کافى، ج1، ص 503 .
2) کافى، ج1، ص 503؛ کمال الدین، ج2، ص 249؛ فصول المهمه، ص 284؛ کشف الغمّه، ج2، ص 402؛ نورالأبصار، ص 166.
3) مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص 421؛ بحارالأنوار، ج50، ص 236؛ نورالأبصار، ص 166.
4) نورالأبصار، ص 166.
5) بحارالأنوار، ج 50، ص 238.
6) ارشاد، ص 335.
7) کمال الدین، ج1، ص 40.
8) المقالات و الفرق، ص 101.
9) ارشاد مفید، ص 335؛ المقالات و الفرق، ص 102؛ نورالأبصار، ص 168؛ کافى، ج1، ص 503.
10) بحارالأنوار، ج 50، ص 238؛ اعلام الورى، ص 349؛ فصول المهمه، ص 290.
11) مجمل التواریخ و القصص، ص 458.
12) کمال الدین، ج1، ص 43؛ نور الأبصار، ص 168؛ غیبت شیخ طوسى، ص 132.
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
منابع:
کتاب «حیات فکری و سیاسی امامان شیعه»، رسول جعفریان.
کتاب «زندگانى تحلیلى پیشوایان ما»، عادل ادیب، ترجمه دکتر اسد الله مبشرى.