* در این میان، وضعیت مهاجران سیاسی چگونه است؟بسیاری از کسانی که تحت عنوان مشکلات اجتماعی یا سیاسی از کشور بیرون آمده اند، در پدیده مهاجرت دچار تحقیر و سختی های عجیب و غریبی شده اند که اگر اقدام به نوشتن خاطرات واقعی خود کنند معلوم می شود که چه مشکلات و خساراتی در امرمهاجرت خویش داشته اند. به کشوری می آیند که سنخیتی با زیست قبلی آنها ندارد* با این وصف چرا مهاجرت می کنند؟ اگر ممکن است دلایل و مشکلات فراروی آنها را بیشتر توضیح دهید. البته در سئوال قبل اشاره ای کردم، اما توضیح بیشتر آن این است که به خاطر پیشرفت تحصیلی فرزندان، یا قرار گرفتن در شرایط بهتر برای کار و کسب و درآمد بیشتر، یا با تخیل برخورداری از آزادی بیشتر، یا رفتن در یک رتبه بالاتر استانداردهای زندگی، یا چشم و هم چشمی، و... با دنیایی از خیالات از ایران به اروپا یا آمریکا و کانادا یا استرالیا مهاجرت می کنند. وقتی که پا به عرصه زندگی در این کشورها می گذارند اکثریت آنها متوجه می شوند بزرگترین اشتباه زندگی خویش را مرتکب شده اند و به کشوری آمده اند که سنخیتی با زیست قبلی آنها ندارد. آنها از میان کانون گرم فامیل وآشنایان، زبان و فرهنگ خویش، با در آمدهای بی حساب و کتاب و رها بودن از امور مالیاتی، و آزادی درعدم رعایت قانون جدا شده و در میان کانون خاص جامعه غربی و کار شبانه روزی قرار میگیرند. هم، زبان کشور مقصد برای اکثریت آنها مشکل است و مانند یک فرد کر و لال در جامعه غربی زندگی را شروع می کنند و هم همانند یک کودک که همه کارهای بیرونی او با رو انداختن به این وآن است باید برای احتیاجات خود عمل کنند. این گونه افراد که در ایران برای خود بیا و برویی داشته اند می بینند بسیاری از اموری که با آن مواجهند باید دیگری انجام دهد. از عدم دانستن زبان برای مقدمات گواهینامه رانندگی تا اتصال تلفن به منزل، برای بسیاری از آنها سخت و تحقیر آمیز است که بارشان بر روی دوش دیگری است. بعد از اینکه از این امور عبور می کنند، مشکلات دیگری فراروی آنها خواهد بود و آن رعایت قوانین و مقررات در کشور مورد مهاجرت است. فردی که آزادی های زیادی در قوانین و مقررات در کشور خویش داشته و به فرمول زندگی در کشور خو گرفته، از مالیات گرفته تاساختمان سازی و رانندگی و حتی زندگی عادی در خانه و آپارتمان، با شروع زندگی در خارج در حصار شدید مقررات قرار می گیرد که برای او سخت است که تا خود را وفق دهد و عدم آشنایی با مقررات جدید زندگی روزمره را با چالش های فراوان درگیر می سازد.
تفاوت های زندگی ایرانی با زندگی غربی
* مگر چه تفاوت هایی بین زندگی ایرانی و زندگی غربی وجود دارد؟
«زندگی ایرانی ، زندگی خانواده محور است که هویت تمامی افراد بر مبنای نقش آنان در خانواده تعریف می شود.» یعنی خانواده ها بعد از گذر موانعی که عرض شد، مانعی بنام دلتنگی و غربت فراروی آنهاست زیرا زندگی ایرانی، زندگی خانواده محور است که هویت تمامی افراد بر مبنای نقش آنان در خانواده تعریف می شود. در مدل زندگی ایرانی، پدر بزرگ ، مادر بزرگ ، پدر ،مادر ، برادر و خواهر تنها به معنای نسبی کلمه در زندگی شخص نقش ندارند، بلکه کانون مهر وعاطفه ، نقطه اتکا و در بیانی دیگر کلید حل مشکلات تک تک اعضای خانواده به شمار می آیند و این دقیقاً عکس آن چیزی است که در زندگی غربی وجود دارد . در زندگی غربی خانواده کارکردی فرد محور دارد و استقلال اعضای خانواده از نکات بارز زندگی غربی است.
وضع پناهندگان سیاسی بدتر است
یکی از مشکلات مهاجرین ایرانی جدایی از نهاد خانواده می باشد. بسیاری از مهاجرینی که از ایران جدا می شوند به دلیل جدایی از کانون گرم خانواده خود، دچار مشکلات روحی و روانی می شوند. و در این زمینه، وضع کسانی که به صورت پناهنده سیاسی یا اجتماعی خارج شده اند بدتر است چون به طور طبیعی آنان بازگشتی برای خود تصور نمی کنند و این دوری با این نوع تصور، مشکلات روحی و روانی آنان را دو چندان می کند. از طرفی، تحمل این وضعیت و شرایط برای نوجوانان و جوانان ایرانی در مقایسه با بزرگترها سخت تر است.
دچار "شوک فرهنگی" می شوند
* از نظر مشکلات فرهنگی با چه مسائلی روبرو می شوند؟
اشخاصی که زادگاه خود را ترک و در اجتماع دیگری قرار میگیرند، دچار انواع فشارهای روانی، تنشها، تعارضات و مشکلات روانشناختی می شوند. بر اثر این جابه جایی، و احساس بیگانگی فرد میتواند به شدت دچار شوکهای فرهنگی و روانی شود، و به نوعی بحران هویت را احساس نموده و دچار شوکهای روانی شود. از اولین مصیبت هایی که معمولا برای افرادی که به خارج مهاجرت می کنند اتفاق میافتد، پدیده ای است که نام آن را «شوک فرهنگی» می نامند. منظور از شوک فرهنگی آن است که مهاجر ممکن است بین عادات، رسوم، سنن، عقاید، نظام ارزشها و باورهای خود با فرهنگ جدید تفاوتهای بسیاری را مشاهده نماید که گاهی این تفاوتها به اندازه ای بزرگ است که مهاجر، مغایرت آنها را با فرهنگ قبلی خود به خوبی درک کرده و چون قادر به پذیرفتن فرهنگ جدید نیست نوعی احساس فشار به پذیرش این فرهنگ را دارد و دچار تنش و فشار روانی بسیاری می گردد. از طرفی فرهنگ جدید نیز فرد مهاجر را به آسانی نمی پذیرد چرا که از نظر او، فرهنگ مهاجر نیز متقابلاً بیگانه و مطرود به حساب میآید. و به خصوص با توجه به شرایط امروزی، و تبلیغات جهت دار گروه های ضد اسلامی سوءظن و بدبینی و نفرت و خشونت در مناسبات اجتماعی در رابطه با مهاجرین از بعضی کشورهای اسلامی روزافزون گردیده است. در چنین حالتی که فرد مهاجر دچار تنش بسیار است، او سعی می کند در مجاورت مردمی که از فرهنگ اصلی و خودی هستند سکونت داشته باشد، تا به دلیل مشابهت با این افراد، فشار روانی کمتری را تحمل کند. اتخاذ چنین تدبیری توسط فرد میتواند به وخیم تر شدن مشکل بیانجامد، زیرا موجب میشود فرد همچنان در محیط بسته فرهنگی جامعه خود باشد و برای هماهنگی با فرهنگ جدید تلاشی نکند.
ممکن است وادار به تغییر هویت و ارزش ها و عقاید شود
* برخی معتقد به ایجاد از خودبیگانگی در این افراد هستند. نظر شما چیست؟
بله، از خودبیگانگی مسأله مهم دیگری است که بهداشت روانی افرادی را که مهاجرت میکند، در معرض خطر قرار میدهد. بیگانگی، یعنی دشواری از آگاهی یافتن از موقعیت واقعی خود در روابط اجتماعی، بدین صورت که ممکن است فرد مهاجر نسبت به طبقه اجتماعی مسلط یا نسبت به گروههای فرهنگی متفاوت، احساس بیگانگی نموده و موقعیت خود را نتواند در نظر بگیرد. کارل مارکس، نخستین بار، از خود بیگانگی حالتی تعریف نمود که در آن، شخص در زندگی روزمره بخشی از وجود خود را انکار میکند تا بتواند به بقای خود ادامه دهد، بدین معنا که نقش بازی نماید. در چنین حالتی، فرد در این نقش، از زندگی واقعی خود، جدامانده، دور میافتد یا بیگانه میشود.
فرد مهاجر نیز ممکن است در اثر فشار زیاد، تغییر فرهنگی، اجتماعی و یا الزامها و اجبارهایی که وجود دارند، وادار شود هویت خود را تغییر داده و ارزشها، عقاید، خودمختاری یا استقلال یا عادات خود را منکر شود. بر اثر از خودبیگانگی ممکن است فرد احساس تسلط بر سرنوشت خود را از دست داده و خود را به دست تقدیر و سرنوشت بسپارد، امیال و آرزوهای خود را منکر گردد و با اهداف واقعی خود بیگانه شود. فرد مهاجر در اثر از خودبیگانگی خود را تنها به عنوان مهرهایی می بیند که فقط میتواند نسبت به رویدادها واکنش نشان دهد و توانایی ایجاد رویداد را ندارد.
به عنوان مثال، اگر فردی از یک خانواده ایرانی را در نظر بگیریم، زیستن در فرهنگ غنی ایران، با اصیلترین اعتقادات و ارزشها و به یک تدبیر فرهنگی که سراسر مشتمل بر آمیزههای اخلاقی است، موجب شکل پذیری فرهنگی خاص در او شده است که مسلماً در برخورد با فرهنگ خاص غرب و فشارهای فرهنگی و اجتماعی آن، قسمتی از ایدهها و اعتقادات خود را نادیده بگیرد، مثلاً ممنوعیت ارتباط جنسی پیش از ازدواج را در نظام ارزشهای خود نادیده بگیرد و در اثر احساس ناتوانی در تغییر ارزشهای فرهنگ جدید، حس بیهودگی و سرانجام بیگانگی از خود را تجربه نماید.
مشکلات فرزندان، بیشتر از والدین است
* آیا این حالت در فرزندان آنها هم وجود دارد؟
نکته قابل توجه این که برخلاف تصور عامه، فرزندان مهاجران بیشتر از خود آنها با مسایل هویتی مواجه میشوند، چرا که اگر چه آنان کمتر از والدین به فرهنگ اصلی خود وابسته اند، اما از طرف خانواده تحت فشارند که با فرهنگ اصلی تربیت شوند و این در حالی است که آنها در اکثر موارد به وسیله فرهنگ جدید طرد میشوند. چنین فرزندانی عادات فرهنگ بومی خود را در خانواده یاد میگیرند، اما به مدرسه و دانشگاه فرهنگ جدید میروند! به تلویزیون فرهنگ میزبان نگاه میکنند و دوستانی از فرهنگ بیگانه برای خود برمیگزینند.
باید دید همه جانبه داشته باشیم
* آیا این وضعیت در تمام خانواده های مهاجرین وجود دارد؟
در تمام مهاجران و خانوادههای آنان چنین حالاتی به وجود نمی آید و بسیارند افرادی که با فرهنگ جدید سازش و آشتی برقرارمیسازند، اما آمار جامعه شناسان و متخصصین روانی حاکی از نرخ زیاد بروز مشکلات متنوع در این خانوادههاست و از آنجا که پیشگیری اولیه در بهداشت روانی مهاجرت اقتضا میکند که در مرحله اول و پیش از بروز هرگونه آشفتگیهایی از مهاجرتهای غیرضروری پرهیز کنند، شایسته است با دید همه جانبه و وسیعتری درخصوص این پدیده تصمیم بگیرد، به مصداق این ضرب المثل که: «همیشه پیشگیری بهتر از درمان است».
اثرات منفی مهاجرت بر روی زندگی مهاجرین
* آیا این مهاجرت اثرات منفی در زندگی مهاجرین داشته است ؟
تفاوت فرهنگی، مشکل زبان، مشکلات و درگیری های خانوادگی، محیط مدرسه و جامعه دوستان همگی می تواند منشا بروز استرس و مشکلات روانی و رفتاری درخانواده و کودکان و نوجوانان بعد از مهاجرت باشد. استفاده از روش های ناهنجار تربیتی و بویژه اعمال خشونت در روابط با فرزندان می تواند برای همیشه روابط والدین با فرزندان را در مهاجرت متلاشی کند. افراد در فضای جدیدی قرار می گیرند. موقعیت اجتماعی قبل از مهاجرت فرد تنزل می کند، اوضاع اقتصادی خانواده در حد نازل تری قرار می گیرد. از سویی نا آشنایی با زبان و فرهنگ کشور میزبان و...گاه احساس حقارت و شهروند درجه دوم بودن، همگی می تواند تاثیر مخربی در خانواده داشته باشد و تربیت کودکان را تحت الشعاع قرار دهد و آن را به مساله فرعی تبدیل کند و همه این ها وقتی با خشونت والدین همراه می شود، در نهایت به متلاشی شدن روابط آن ها با کودکان می انجامد.
آمار طلاق در ایرانیان مهاجر ، چندبرابر ایران است
من در مجموع معتقدم اثرات منفی مهاجرت در مسائل خانوادگی بیش از بقیه مشکلات است مشکل فرزندان و بیگانه شدن آنها با خانواده و مشکل اختلافات خانوادگی و منجر به طلاق که در گزارشی می خواندم که آمار طلاق در بین ایرانیان مهاجر به اروپا وآمریکا ده برابر میزان طلاق در ایران است و تاسف بار تر اینکه این رقم در میان مهاجرین به کشورهای اسکاندیناوی (سوئد و نروژ و فنلاند) به آمار بسیار مایوس کننده سه طلاق از هر چهار ازدواج می رسد یکى از جامعه شناسان ایرانى مقیم سوئد ، در تحقیقى در زمینه تأثیر مهاجرت بر خانوادههاى ایرانى ، از مهاجرت به عنوان زمین لرزهاى که بنیان بسیارى از اعتقادات و ارزشهاى اجتماعى خانوادهها را تکان داده است یاد می کند.
در این زمینه نگاهى به خانوادههاى ایرانى مهاجر روشن می سازد که عواملى چون تضاد فرهنگى نسل اول و دوم خانواده (پدر، مادر و فرزندان) سبب بحران هویت در بین خانوادههاى ایرانى شده است ؛ زیرا محیط رشد فرزندان عملاً با محیط رشد فرهنگى پدر و مادر خود تناسبى ندارد و علاوه بر این ، فرزندان در فضاى خانه با یک فرهنگ و در جامعه با فرهنگى کاملاً متفاوت درگیرند .
این بحران هویت حتى در بسیارى از موارد به زوجهاى ایرانى نیز سرایت کرده و چگونگى برخورد زن و مرد مهاجر ایرانى را به شدت تحتالشعاع قرار داده است.
برخی برای خود در ایران سنگ قبر خریده اند
* آیا عزمی در بین مهاجرین برای برگشت به ایران برای آینده زندگی خود وجود دارد؟
اکثر ایرانیان به امید بازگشت به وطن در غرب زندگی می کنند افراد زیادی رادیده ام که حتی قبر هم در ایران برای خود خریداری کرده اند و بعد از 30-40 سال زندگی در خارج به امید بازگشت به ایران هستند. البته اکثر خانواده ها که غربت را تحمل می کنند و خود را در این شرایط سخت قرار می دهند به خاطر تحصیل و پیشرفت فرزندان خویش است. اگر هم بعد از تحصیل فرزندان مانده اند دلایل متعددی دارد؛ یکی از دلایل عدم آمادگی دوری از فرزندان و نوه های خود است، چون فرزندان با فرهنگ و شرایط اینجا رشد کرده اند و به این سادگی نمی توانند با فرهنگ کار ایران جور دربیایند از طرف دیگر، خانواده ها کسب و کارشان را به این سادگی نمی توانند رها کنند و مشکلات مختلفی برای ایجاد کسب و کار در ایران دارند چون باید از صفر شروع کنند و به این سادگی با فرهنگ کار درایران و ارتباطات آن آشنا نیستند از طرفی در سیستم اینجا به انظباطاتی عادت کرده اند که به راحتی نمی توانند از آن جدا شوند.