* برکات ذکر صلوات
صلوات فرستادن باعث خوشنودی دل محمد وآل محمد میشود. همان طور که اگر کسی برای ما کاری کند هدیهای بدهد شاد میشویم ما هم با صلوات فرستادن به آنها هدیه میدهیم و آنها را شاد میکنیم، چون با صلوات فرستادن از خدا درخواست می کنیم که لطف و عنایت ویژهاش را بر پیامبر وآلش نازل کند. همه علماء قبول دارند که ذکر صلوات هم برای گوینده صلوات و هم برای پیامبر و آلش فایده دارد. خدا درجه صلوات فرستنده را بالا میبرد و برکات جدید برای محمد وآل محمد میرساند. بعضیها گفتهاند کوچک نمیتواند برای بزرگ فیض برساند هرچه که گیر آنها بیاید میریزند بر سر آنی که این ذکر را میگوید. خیلی از ادله ثابت میکند که برای آنها هم فایدهای دارد یعنی آنها هم خوشنود میشوند شاد میشوند یک چیز جدیدی خدا برای آنها عنایت می کند. دعایی که نیمه ماه شعبان و ظهرهای ماه شعبان خوانده میشود باعث خوشنودی آنها میشود معلوم میشود که چیز تازهای گیر آنها میآید. اگر میخواهید دل پیامبر و آلش را همیشه شاد کنید همیشه دل و جانتان را با صلوات بر محمد وآل محمد جلا بدهید.
* اولیاء الهی علت حضور امامان در روی زمین
در جلسه قبل عرض کردم که چرا امامهای ما قیم ما شدند، اولی به تصرف در زندگی و جان و مال ما شدند، که در تصرف بر جان و مال و زندگی ما از خودمان اولیتر هستند. آنها از طرف خدا قیم ما هستند و ما را از خودمان بیشتر دوست دارند. زید شحام از یاران خاص آقا بودند و آقا ایشان را خیلی دوست داشتند. همه امامها تعدادی دوستان خاص داشتند که آنها خیلی مهم بودند، کمک کار بودند. آن قدر مهم بودند که امام صادقعلیهالسلام فرمود: اگر مومنین و شیعیان کامل روی زمین نبودند ما امامها یک روز هم در روی زمین نمیماندیم. مثلا اگر کسی را مدیر مدرسهای بکنند ولی یک شاگر قبولی هم در آن مدرسه نباشد چه فایده دارد مدیر در آن مدرسه را میبندد. در دستگاه خدا هم سلمانها و ابوذرها و اویس قرنیها که نمرهاشان بیست هست در می آیند که ائمه میفرمایند: ما لنگ این شاگردها هستیم یعنی به خاطر این شاگردان روی زمین آمدیم. اما صادقعلیهالسلام فرمودند: «وَ لَوْ لَمْ یَکُنْ فِی الْأَرْضِ مُؤْمِنُونَ کَامِلُونَ إِذاً لَرَفَعَنَا اللَّهُ إِلَیْهِ وَ أَنْکَرْتُمُ الْأَرْضَ وَ أَنْکَرْتُمُ السَّمَاءَ» (محدث نوری/ مستدرکالوسائل/ ج7/ ص:211). یعنی اگر به خاطر شیعیان کامل و دوستان کامل نبود خدای متعال یک لحظه ما را روی زمین نگه نمیداشت چون ما آمدیم در این مدرسه دنیا شاگردهای کلاس بالا تربیت کنیم و اگرآنها نبودند خدا ما را هم از روی زمین برمیداشت و اگر حجت خدا و نماینده خدا برداشته بشود عالم در هم پیچیده میشود طومار زمین برچیده میشود چون قوام عالم به امام هست. در هر زمانی انبیاء و امامهای ما یک شاگردهای ناب و خالص داشتند بعضیها افشاء میشدند و بعضیها هم در پرده گمنامی میماندند چون صلاح نبود که اینها را افشاء کنند. ائمه میفرمودند: آنها ازما اهلبیتند. ائمه سلمانها زیاد داشتند یکی دوتایشان را به عنوان نمونه معرفی میکردند تا بگویند میشود راه باز است وقتی سلمان میآید از ما میشود یعنی راه باز است. یکی از شاگردهای حضرت امامرحمهالله میگفتند که مرحوم حاج احمد آقا به من گفتند که گاهی با امام که خلوت خصوصی میکنیم به امام عرض میکنم که آقا خلاصه اگر شما با ولی خدا رابطه برقرار کردید من بچهاتان هستم به من هم بفرمایید امام در جواب این شعر سعدی را میخواندند
این مدعیان در طلبش بیخبرانند آن را که خبر شد خبری باز نیامد
آنی که چیزی دارد ارتباط دارد نمیآید که دکان باز کند افشاء بکند. نه امام زمان اجازه میدهد و نه امام خمینی اهل ادعاء است. میتوانم قسم بخورم آنی که میآید میگوید اهل دکان است و اصلا هیچ ندارد حتی علمای بزرگ ما خیلیهایشان خدمت آقا شرفیاب می شدند ولی نمیگذاشتند کسی بفهمد اگر هم کسی میفهمید از او ضمانت می گرفتند قول میگرفتند که تا زندهاند به کسی نگوید.
میدانید که ظاهر ابنملجم چه قدر غلط انداز بود اهل ذکر و پیشانی پینه بسته و ریشدار(مثل القاعده)، ولی در باطن قاتل امام بود. خدا میفرماید: اولیای من زیر پرچم من هستند بغیر از من کسی آنها را نمیشناسد مگر این که خدا خودش پرده را کنار بزند و به بعضی از خواص نشان بدهد. آنهایی که خودشان اولیاء هستند اهل دل هستند میشناسند و الا عموم مردم نمیتوانند تشخیص بدهند. حضرت امام به معلمشان پیغام دادند که آقای معلم اگر میشود شما خانوادهاتان را بردار به جماران بیاور در همسایگی ما یک خانهای برایتان تهیه کنند که همسایه ما بشوی تا زود به زود همدیگر را ببینیم رفت وآمد داشته باشیم. رفیق خیلی قوت انسان است شما گاهی خستهاید، کوفتهاید اما به یک رفیق جون جونی که میرسید چند لحظه با هم مینشینید همه خستگیتان از بین می رود. گاهی با رفیقت مینشینی تا صبح حرف میزنی هیچ خسته نمیشوی رفیقهای خدایی را میگویم نه رفیقهای مادی که سلام بکند میخواهد جیب آدم را خالی کند.
دلانزد کسی بنشین که اوازدل خبردارد بزیر آن درختی روکه او گلهایتر دارد
نه هر بحری گهر دارد نه هر چشمی نظر دارد
رفیق و دوست خوب خیلی انسان را احیاء میکند دل انسان را شاد میکند. ایشان در جواب امام نوشته بودند که آقا من دوست داشتم که خدمتان بیایم ولی خانم بنده اهل دامغان هستند فامیلهای ایشان اینجا هستند، بچهها و نوهها این جا هستند رضایت ایشان هم مهم است.
* رضایتمندی زن و شوهر از همدیگر والاترین شفیع آنها در روز قیامت
رضایت خانواده خیلی مهم است باید در خانواده همه از هم راضی باشند شوهری که عرضه ندارد که خانمش را راضی کند چه شوهری هست. خانمی که عرضه ندارد شوهرش را از خودش راضی کند این چه همسری است. در روایت هست که شفیعی نزد خدا برای یک خانم بالاتر از این نیست که که شوهرش از او راضی باشد و یا برعکس، آقا یک کاری کرده باشد که خانم بگوید که ای خدا من از این شوهرم خیلی راضی هستم خدایا من از او گذشتم تو هم از او بگذر با تمام وجودم از او راضیم. «لَا شَفِیعَ لِلْمَرْأَةِ أَنْجَحُ عِنْدَ رَبِّهَا مِنْ رِضَا زَوْجِهَا» (شیخ حرعاملی/ وسائلالشیعة / ج20/ ص:220). این حدیث برای خانمها خیلی مهم است میفرماید: شفیعی پیش خدا پر فایدهتر و قویتر از خوشنودی شوهر نیست هرچه میتوانید در مورد شوهرتان سنگ تمام بگذارید اولادها بزرگ میشوند ازدواج میکنند میروند اما همسر شما لباس زیر شماست اگر لباس زیر انسان خشن باشد نرم نباشد خیلی سخت است تمام زندگی انسان تلخ است اما اگر زن و شوهر یکی باشند هم دل باشند زندگی شیرین می شود. حضرت امام ولو بالاترین مقام را در این مملکت داشتند ولی یک ساعت مخصوصی را برای خانمش گذاشته بودند که این ساعت در اختیار خانم باشند خیلی به خانمش احترام میکرد. معمولا ما تک بعدی هستیم اگر در سیاست بیفتیم همه چیز را فراموش میکنیم اگر در عرفان و سیر و سلوک بیفتیم میگوییم همهاش سیر و سلوک است همه چیزهای دیگر کنار میگذاریم اگر در خط بازار و پول در آوردن بیفتیم همه چیز را کنار میگذاریم این غلط است. اسلام خیلی دین کاملی است همه چیز باید در جای خودش باشد کار و عبادت و تفریح جایی برای خودشان دارند. امام بارها با بچههایش و نوههایش مینشستند انس میگرفتند. حضرت امام با اینها شوخی میکردند نوه امام میآمد به این ها لطیفه می گفت و امام هم میخندید. ما اکثرمان تک بعدی هستیم دیگر گوشمان به هیچ چیزی بدهکار نیست یک آشنایی داشتیم از دوستان آیتالله بهاءالدینی بود ایشان عیالش فوت کرد میگفت: وقتی عیالم را بردیم دفن بکنیم من با همه وجودم و قلبم سر به آسمان کردم گفتم ای خدا تو شاهد باش من از این خانم راضی هستم تو هم راضی باش. گفت یک رندی در آن جا بود گفت: آقایان فهمیدید که این چه گفت؟ این خیلی مهم است خدای متعال به خاطر این از این خانم میگذرد. خدا میگوید اگر میلیونها اشکال در کار این خانم باشد ولی شوهرش ازاو راضی باشد من هم راضی هستم من هم ازاو می گذرم.
خانمی در حال جان دادن بود شوهرش نشسته بود گریه میکرد خانم گفت: حتما گریه میکنی که اگر من بمیرم چه کار میکنی؟ شوهرش گفت: نه گریه میکنم اگر نمیری چه کار کنم. بعضی از آقایان خیلی از خانمشان میترسند اسم خانمشان که میآید رنگشان میپرد. ببین چکارش کرده که این قدر میترسد. میگویند آقایی نشسته بود سر قبر یکی گریه میکرد گفتند: این مادرت است؟ گفت: نه، گفتند: پدرت است؟ گفت: نه، گفتند: خانمت است؟ گفت: نه، گفتند: پس کیست؟ گفت: شوهر قبلی خانمم است. گریه میکنم که ای بنده خدا تو چرا مردی که این خانم گیر من آمد، پدر من را در آورده است