واقعیت قصه اینه که خانم بچه ها یکماه و 19 روز پیش با فشار و التیماتوم های فراوران ؛ ما را مجبور کردند که برای دیدن اقوام دور و نزدیک به یک مسافرت اجباری بیرون از شهر ببرند .گرچه در این راه هم موفق شدند حرفی ندارم ؛ اما قصه از این اینجا شروع شده که .....
بله داشتم اینو می گفتم که قصه از این جا شروع شد که ؛ برای رفتن از قم به تبریز باید مسافت طولانی را طی می کردیم و شهر های مختلف را پشت سر می گذاشتیم تا به شهر تبریز می رسیدیم البته ناگفته نماند ؛ دم هم راهسازان کشور گرم ، و باز دم راهسازان و جادسازان ؛ آزادراه سازان استان قزوین و زنجان گرم تر ؛ گل زیادی تو این آزاد راه کاشته اند بماند ؛ سر شما را درد نیاورم .....
حرکت کردیم رفتیم تا بالاخره چندین عوارضی را که پشت سر گذاشتیم ، در یکی از عوارضی ها 500 تومان در یکی دیگر 400 تومان و در دیگر 1000 تومان از جیب مبارک تقدیم آقایان زحمتکش عوارضی بگیر نمودیم ......
اما چشمانتان روز بد و جاده ای بد و چاله ؛ چه عرض کنم چاه بدی ، نبیند بعد از عوارضی 1000 تومانی تازه داستان آغاز می شود .
ماشین بیچاره ، قدم از قدم بر نمی داشت ، تا اینکه این چاه های عریض و طویل را یکی پس از دیگری پشت سر می گذاشت ، این ماشین بیچاره همنوع های خودش یا یخورده خوشگل تر و مدل بالاتر از خودش را که می دید باز میگفت صد رحمت به هنر ؛ سگ دست و فنر و رینگ جلوبندی من ؛ با اینکه پرایدم ولی هنوز می توانم راه برم ، خدا رو شکر ، سمند مهربان ، جی ال ایکس جانفشان ، تیبای خواهر خواندام هرکدام با یک متر زبان از بنا گوش دررفته کنار جاده ولو شده بودند، جای سریال پشت کوه های بلند خالی بود که بگوید ، دست انداز از برای چاه عموتیبا جان .
بله دوستان ؛ راننده های فراوانی را مشاهده می کردی که دست بلند می کنند و با مشت گره کرده در هر دست اندازی خدا میداند که از دهان مبارک شان چه بیرون تراوش می کند .......
اما من همین جور زدم بودم خود را به او راه داشتم می رفتم ، وقتی تابلو های زرد رنگی که میدیدم نوشته روش با عرض پوزش 6 کیلومتر جاده شانه که ندارد هیچ کله و شکم و دل روده جاده هم بیرون ریخته با احتیاط حرکت کنید ، من خوشحال میشدم با خود می گفتم بالاخره بعد از 6 کیلومتر دیگر جای این چاه ها خالی ایست ولی امان از این تابلو های غلط انداز تا خود عوارضی زنجان که باید قبض های پرداخت شده را می دادی همین جور بود فقط تابلو ها رنگ عوض می کردند ، از زرد به قرمز یا از قرمز به زرد .
ولی منم دیگه طاقتم تاب شد ، رینگ طر ف شاگرد یه موقع دیدم افتاد به چاله ای از بر دره ای ناله ای جانگاهی داد که« تسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس » تازه متوجه شدم که چه گلی به جمالش کاشته ، آروم رفتم کنار جاده تا اینکه ........
بله داشتم عرض می کردم ؛ بیچاره ؛ رینگ ماشینم ، چنان کج شد که اگر لاستیک دیگه ای تو ماشین نداشتم باید زحمتی دیگر به برادران جرثقیلی میدادم القصه ..... منم پیوستم به دوستان دیگه ای که قبل از من مانده بودند تو جاده .....
با خود خوم گفتم این طور نمی شود ..... باز گفتم بابا آن چه که به جایی نرسد فریاد است ...... ولی این حرف نیز قانع ام نکرد ..... با خود گفتم خوب تو که دستی تو روزنامه و خبرگزاری و تلویزیون داری کاری بکن این جور نمیشود باید یه گزارشی یه یاداشتی یه نوشته ای در جراید بنویسی ... شاید مسئولین اصلا با ماشین شخصیشان از این جا عبور نمی کنند همه با خط هوایی می روند و میایند ... بله تصمیم گرفتم اولین زمانی که رسیدم به تبریز شروع کنم به نوشتن ، با قاطعیت تمام شروع کردم به نوشتن رفتم خاطرات اتفاقات تو جاده و شرح ماقع را بلکل توی برگه یاداشتم آوردم ..... به قول معروف آما ........ همان شد که می شد من ابتدا فکر میکردم که آنچیزی که به جای نرسد فریاد است ولی اینطور نبود .... من یاداشتم را به چند تا نشریه فرستادم ولی بله ... نه منتشر شد و نه پی گیری .... منم دیگه کم کم داش فراموشم می شد ولی پولی که اضافه داده بودم تو جاده قزوین و زنجان بدجوری داشت منو می سوزاند ..... ولی چه حیف تنها یه چیز می تونست منو خنک کنه آنهم پی گیری خسارات مردم تو این جاده ......
تا دیشب که بابا دم برو بچه های باشگاه خبرنگارن زنجان گرم ، اوناهم فکر کنم مثله من گیر کرده اند که توانستند اینطوری با قاطعیت پی گیری کنند ، وای چه قدر از قاطعیت دادستان زنجان خوشم آمد ، افرین به قاطعیت .... ولی باید توجه داشته باشید که ده روز به دوستان جاده و راه سازی قزوین و زنجان مهلت دادید که این جاده را درست کنند ؛ اگر درست نکنند چی ؟ بله جاده را می بندی ؟ این یادمان می ماند و از پی گیری شما هم تشکر می کنیم بالاخره صدا هم اگر چند صدا بشه میشه به یه جایی رسوند ..... امیدوارم راه درست بشه ف خسارت نمی خواهیم ، راه را درست کنید و خسارت مردم پیش کش شما ..... تا حداقل اگر سری بعد خواستم دل بچه ها را با بردن به خونه پدربزرگشان شادکنم ،شرمنده آنها نباشم