به جهان خرم ازآنم که جهان خرم ازاوست /عاشقم برهـمه عـالـم که هـمه عالـم ازاوست/بحلاوت بخورم زهـر که شـاهد ساقی است /به ارادت بـبـرم درد که درمان هم ازاوست /غـم و شـادی بـر عـارف چـه تفـاوت دارد /سـاقـیـا بـاده بـده شــادی آن کـه غــم اوست/به غنیمت شمرای دوست دم عیـسی صبح /تادل مرده مگرزنده کند که این دم ازاوست /4 چهار سالم بود؛ با بچه ها تو کوچه بازی می کردم که؛ سیاهی جمعیتی که به طرف خانه ما می آمدند؛ توجه همه بچه را بخودش جلب کرد. هنوز هیچی مشخص نبود ؛ اصلا نمی دونستیم که همسایه ها برای چی به طرف خانه ما می آیند؛ هرکدوم از بچه ها حرفی تو دهنشان زمزمه می کردند. دیگه داشتم کم کم نگران می شدم ؛ چون مامانم چند ماهی بود که مریض بود , توبیمارستان بستری بود , بابا ؛هروز می رفت پیشش ؛ همسایه ها وقتی رسیدند دم درمون ؛ همه باهم بلند صلوات فرستادند./یکی از همسایه ها با صدای بلند گفت ؛ شادی روح تازه گذشته صلوات .بقیه همسایه ها هم بعد گفتند خدا بیامرزد.//تازه متوجه شدم که چی شده بود ؛ وقتی رفتم پیش مردم ؛ یکی یکی منو نشون هم میدادند ؛ بعد دستی به سرم می کشیدند و آروم می بوسیدند ؛ به گوشم می گفتند ؛ خدا تو را حفظ کند ؛ خدا صبر به شما دهد. وای خدای من . چی مصیبتی چه عذابی ، چقدر سخت بود . خدایا چه عذابی داشتم می کشیدم .// مادرم ای مهربان ترین واژه های زندگیم ؛ مادرم ای مهرباترین آروزهایم / مادرم ای ستاره شبهای تاریکم / مادرم ای شکوه زیبایی تمام عمرم / مادرم ای که جانم به فدای تو باد . ای روح و جان من مادر / مادر دوستت دارم / همانطوری که تو از خوابت برای من زدی تا صبح نخوابیدی شاید من خوابم بگیره / مادرم ای تمام وجودم به یک آه تو فدا / / امروز که 30 سال از عمرم می گذره هنوز ؛ تشنه یک لالای تو هستم / و هرشب می گویم مادر دوستت دارم