در میان دانشمندان و فقهای بزرگ و عالیقدر ما شهید ثانی؛ زین الدین بن علی بن احمد عاملی، همشهری شهید اول، مقامی عالی و امتیازی مخصوص دارد. زیرا گذشته از مقام بزرگ علمی و شخصیت نافذ و مؤثر معنوی که آن بزرگمرد علم و دین دارا بوده، از نظر جزئیات زندگانی و حیات پرافتخارش نیز، موجب خرسندی است که خود و شاگردش "ابن العودی" به تفصیل و با دقت در آن باره سخن گفته اند، به طوری که امروز ما به خوبی می توانیم زندگانی درخشان او را در مدت پنجاه و پنج سالی که در جهان زیسته است، از نظر بگذرانیم، و از این لحاظ نیز نسبت به اغلب دانشمندان که تاریخ حیاتشان کم و بیش مجهول مانده است، ممتاز می باشد.
در نظر علما و بزرگانشهید ثانی مانند شهید اول که هر دو از مردم جبل عامل واقع در جنوب لبنان بوده اند، از نوابغ نامی و مفاخر فقهاء و مجتهدین شیعه، و هر دو به جامعیت در علوم و فنون اسلامی مشهور هستند، و هر دو نیز به جرم تشیع در راه دین به شهادت رسیدند، با این فرق که دانشمندان ما، شهید ثانی را با در نظر گرفتن جهات مختلف زندگانی و آثار وجودیش بیش از شهید اول ستوده و درباره اش سخن گفته اند. سخن کوتاه و جامع دانشمند معروف سید محمد باقر خوانساری مؤلف بزرگوار "روضات الجنات" که در آغاز شرح حال شهید آورده و دانشمندان بعد از او عیناً از وی نقل کرده اند، زبان گویای این موضوع است.
مؤلف روضات می نویسد: تا این زمان که سال 1263 قمری است هیچکس از علمای بزرگ را به یاد ندارم که در بزرگواری، وسعت فکر، مقام بلند، خوش فهمی، تصمیم و اراده، حسن سلیقه، شیوه ی معتدل، برنامه ی منظم تحصیلی، استادان بسیار، ظرافت طبع، کارهای بدیع، معنویت کلام و تصنیفات جامع و کامل به پایه ی شهید ثانی رسیده باشد، بلکه می توان گفت: شهید از لحاظ اخلاق و ملکات فاضله در حدود مقام معصوم بوده است!
وی از لحاظ مقام علمی همچون نقطه ای بود که دائره معارف وعلوم را در برگرفته، و مرکزی بود که کره ی فضایل ارباب فضیلت آن را احاطه کرده بود. ...(1)
شیخ حُر عاملی دانشمند نامی و هموطن او در کتاب "امل الآمل" که قسمت اول آن راجع به زندگانی علمای جبل عامل است، می نویسد: شیخ اجل زین الدین بن علی بن احمد عاملی جبعی، شهید ثانی، شخصیت وی از لحاظ وثوق و علم و فضل و زهد و عبادت و ورع و تحقیق و تبحر و جلالت قدر و عظمت شأن و جمیع فضایل و کمالات مشهورتر از آنست که ذکر شود، و خوبی ها و اوصاف حمیده اش بیشتر از آنست که به شمارش آید، مصنفاتش نیز مشهور می باشد. از جماعت بسیاری از علماء خاصه و عامه در شام و مصر و بغداد و قسطنطنیه و غیره روایت کرده است.(2)
سید مصطفی تفرشی از او بدین گونه یاد می کند: چهره ای درخشان از چهره های درخشنده طائفه شیعه و علمای موثق آنهاست، محفوظاتش زیاد و نوشته هایش پاکیزه است. او راست شاگردانی بزرگ، و کتابهای نفیس و نیکو، به جرم تشیع در سال 966 در قسطنطنیه به شهادت رسید.(3)
آنگاه مؤلف امل الآمل می نویسد: او فقیهی محدث، نحوی، مُقْری، متکلم، حکیم، جامع فنون علم بود، و نخستین دانشمند شیعه است که در علم درایة الحدیث کتاب نوشته است.
زین الدین شهید ثانی در روز 13 ماه شوال سال 911 هجری در دهکده ی "جبع" جبل عامل، در یک خاندان بزرگ علمی دیده به دنیا گشود. نیاکانش از پدر تا جد پنجم، و همچنین فرزندان و بسیاری از نوادگان پسری و دختری او، همه از دانشمندان مشهور و عالیمقام شیعه بوده اند، و از همه معروفتر فرزند نابغه اش شیخ حسن مؤلف کتاب معروف "معالِم" در اصول، و دخترزاده اش سید محمد علی عاملی است که دانشمندی محقق ومؤلف کتاب مشهور "مدارک" در فقه می باشد.
در اواخر سال 933 برای تکمیل معلومات خویش به دهکده ی "کرک نُوح" که زادگاه بسیاری از علمای آن دیار بود، شتافت و از محضر سید بزرگوار و دانشمند عالیقدر سید بدرالدین حسن بن جعفر اعرجی مؤلف کتاب "محجة البیضاء" که درباره آیات احکام نوشته و فقه و تفسیر و حدیث مربوط به هر آیه را شرح داده بود، کتاب قواعد ابن میثم بحرانی در کلام و تهذیب در اصول، و کتاب"العمده الجلیه" نیز در اصول فقه تألیف دانشمند نام برده و کتاب "کافیه" در نحو را خواند.
و نیز علم قرائت قرآن را نزد شیخ احمد بن جابر شاطبیه تحصیل کرد و تمام قرآن مجید را براساس قرائت چهار تن از قاریان معروف: نافع، ابن کثیر، ابوعمرو و عاصم خواند. آنگاه در سال 938 مجدداً به وطن بازگشت و تا پایان 941 در "جبع" اقامت گزید و سرگرم مطالعه و درس و بحث و امور علمی بود.
شهید در آغاز سال 942 بار دیگر رهسپار دمشق شد تا علوم دیگری را که در آنجا استادان مسلم داشته است، فراگیرد و از فوائد آنها بی نصیب نماند.
در راه سفر به مصر در شهر "غزه" واقع در ساحل مدیترانه با شیخ محی الدین عبد القادر بن ابی الخیر غزی ملاقات، و درباره موضوعات علمی با هم مناظرات و مباحثات بسیار نمودند. در پایان شیخ مذکور شیفته ی نبوغ و استعداد و فضل و کمال دانشمند جوان شیعی شد و دوستی پایداری میان آنها برقرار گردید. به طوری که او را به کتابخانه خود برد و اجازه داد که آزادانه به مطالعه و کاوش کتابها بپردازد و هر کتابی را خواست برای خود بردارد، و نیز به وی اجازه عام داد که به هر کس خواست از طرف او اجازه دهد.
ابن عودی می نویسد: شهید در 14 صفر سال 944 به جبع بازگشت، بازگشت وی به وطن همچون باران رحمتی بود که با علومش، نفوسی را که از بیماری جهل مرده بودند، زنده گردانید. فضلاء و دانشمندان از هر سو به درگاهش شتافتند، و از فیض ملاقاتش بهره مند گشتند.
در این سال مقام اجتهادش مسجل گردید و بنده را به اعلام آن مفتخر گردانید، ولی سفارش اکید کرد که خبر آن را مکتوم دارد تا سال 946!
در خلال این مدت توانست خانه ای برای سکونت خود بنا کند، سپس اقدام به ساختمان مسجدی در مجاورت خانه اش نمود که بنای آن در سال 948 به انجام رسید.
در حلب برادر یکی از سلاطین ازبک که با جماعتی از جمله مردی از شیعیان ایران از حج مراجعت می کردند، با ما همراه گشتند. پیری ناصبی و کهنسال با ملائی که با وی نماز می گزاردند از همشهریان آنها نیز با آنها بود. پیرمرد ناصبی که عداوت زاید الوصفی نسبت به شیعه داشت از شهید و همراهانش در میان راه فاصله می گرفت، ولی مرد شیعه ایرانی چنان با شهید مأنوس شد که فقط با او نماز می گزارد. این معنی موجب گردید که پیرکهن سال و ملای آنها کینه شهید را به دل بگیرند و درصدد بودند که در بغداد از وی نزد والی شکایت کنند. شهید هم تصمیم گرفت که اگر نتوانست ائمه را زیارت کند، پنهانی به وطن بازگردد.
وقتی به موصل رسیدیم پیرمرد ناصبی چنان دچار ضعف و ناتوانی شد که از قافله بازماند، و شر او از سرِ ما برطرف گردید.
شهید هم ائمه اطهار را با شتاب زیارت کرد و به وطن بازگشت.
شیخ مسافرتهای بسیاری انجام داد از جمله به بیت المقدس، روم، بعلبک نیز سفر نمود و ره توشه هایی فراهم کرد.
شهید خود در کتاب مشهورش "شرح لمعه" می نویسد: "این کتاب را در ضیق مجال و تراکم احوال که خود موجب تشویش فکر بود، در شب 11 جمادی الاولی سال 975 هـ نوشتم."
او گذشته از تعلیم و تربیت شاگردان نامدارش و رسیدگی به امور مسلمین و تأمین زندگی، توفیق یافت آثاری ارزنده و تألیفات گرانقدر و کم نظیری در علوم عقلی و نقلی از فقه و اصول و حدیث و درایه و تفسیر و رجال و کلام و معانی و بیان و شعر و ادب از خود به یادگار بگذارد. آثار قلمی آن فقیه عظیم الشأن در نهایت نفاست و اتقان می باشد و با قلمی محکم و پرمایه نگارش یافته است.
تألیفات شهید را تا حدود 70 کتاب برآورد نموده اند و برخی نیز چندین جلد بوده است که به نقل "امل الآمل" برای ثبت در تاریخ اسامی آنها مسطور می گردد. باید دانست که تألیفات شهید ثانی نیز مانند شهید اول همگی به زبان عربی است.
نخستین تألیف او کتاب "روض الجنان" در فقه و شرح ارشاد الاذهان علامه حلی است که آن را در سال 948 که 37 ساله بوده، نوشته است . تألیفات دیگر شهید اینهاست:
منار القاصدین فی اسرار معالم احکام الدین، رساله مسایل اسطنبولیه فی الواجبات العینیه، رساله فی الولایة و ان الصلوة لا تقبل الا بها، رساله فی دعوی الاجماع فی مسائل من الشیخ و مخالفة نفسه، التنبیهات العلیه فی وظائف الصلوة القلبیه، جواهر الکلمات فی صیغ العقود و الایقاعات، رسالة فی نجاسة البئر بالملاقات و عدمها، جواب المسائل الشامیه، رساله اعمال یوم الجمعه، جواب المسائل الخراسانیه، منیه المرید فی آداب المفید و المستفید، شرح الفیه شهید اول، کتابی مختصر است. شرح دیگر الفیه، متوسط، و شرح دیگر آن که مفصل است. شرح نفلیه شهید اول، تمهید القواعد الاصولیة و العربیه، مسالک الافهام فی شرح شرایع الاسلام(در هفت جلد)، حاشیه فتوی خلافیات الشرایع، حاشیة القواعد، حاشیة تمهید القواعد، حاشیه ارشاد علامه، حاشیه مختصر نافع محقق حلی، اسرار الصلاة، رسالة فی تیقن الطهاره و الحدث و الشک فی السابق، رسالة فی من احدث فی اثناء غسل الجنابه، رسالة فی تحریم طلاق الحائض الحامل الحاضر زوجها المدخول بها، رسالة فی طلاق الغائب، رسالة فی صلاة الجمعه، رسالة فی الحث علی صلاة الجمعه، رسالة فی آداب الجمعه، رسالة فی حکم المقیمین فی الاسفار، منسک الحج الکبیر، منسک الحج الصغیر، رسالة فی نیات الحج و العمره، رساله فی احکام الحبوه، رسالة فی میراث الزوجه، رسالة فی جواب ثلاث مسائل، رسالة عشرة مباحث مشکلة فی عشرة علوم، مسکّن الفؤاد عند فقد الاحبه و الاولاد، کتاب کشف الریبه عن احکام الغیبه، رسالة فی عدم جواز تقلید المیت، رسالة فی الاجتهاد البدایة فی الدرایة، شرح الداریه، غنیة القاصدین فی اصطلاحات المحدثین، رسالة فی شرح حدیث "الدنیا مزرعة الآخره"، کتاب الرجال و النسب، کتاب تحقیق الاسلام و الایمان، رسالة فی تحقیق النیه، رساله فتوی الخلاف من اللمعه، رسالة فی تحقیق الاجماع، کتاب اجازات، حاشیة علی عقود الارشاد، منظومه در نحو، شرح آن، رسالة فی شرح البسمله، سؤالات شیخ زین الدین و اجوبتها، سؤالات شیخ احمد و اجوبتها، فتاوی الشرایع، فتاوی الارشاد، مختصر منیة المرید، مختصر مسکن الفؤاد، مختصر الخلاصه، فتاوی المختصر، رسالة فی تفسیر قوله تعالی: والسابقون السابقون، رسالة فی تحقیق العداله، جواب المباحث النجفیه، جواب مسائل الهندیه، البدایه فی سبیل الهدایه، اجازه الشیخ حسین بن عبد الصمد، فوائد خلاصة الرجال، رساله فی ذکر احواله، الروضه البهیه فی شرح اللمعة الدمشقیه، معروف به شرح لمعه و جز اینها از رسائل و اجازات و حواشی دیگر. (5)
از میان کتب چاپ شده شهید ثانی از این کتابها اطلاع داریم: شرح لمعه، مسالک منیة المرید، کشف الریبه، مسکن الفؤاد، تمهید القواعد، التنبیهات العلیه، تحقیق الایمان والاسلام به نام حقایق الایمان.
و نیز دیدیم که وی در دمشق و مصر و قسطنطنیه نزد گروهی از علمای عامه تحصیل کرد و با آنها مأنوس بود و مراوده داشت، هر چند این رابطه و سابقه سرانجام خوبی برای او در بر نداشت. همانطور که شهید اول هموطن او نیز سرنوشتی چون وی داشت.
شیخ حر عاملی هموطن او می نویسد: از گفتار ابن العودی شاگرد وی و اجازات شیخ حسن (صاحب معالم فرزند شهید) و اجازات خود شهید، به خوبی پیداست که شهید نزد بسیاری از علمای عامه شاگردی نموده و بسیاری از کتب عامه را در فقه و حدیث و اصول و کلام و غیره نزد آنها خوانده، و اجازه روایت تمامی کتب آنها را اخذ نموده است، چنانکه شهید اول و علامه حلی نیز چنین روشی داشته اند.
تردید نیست که منظور آنها درست بوده است، ولی آثاری بر این کار مترتب شد که بر اهل نظر و کسی که در کتب اصول و استدلال و حدیث (شیعه بعد از آنها) تتبع کرده باشد، پوشیده نیست. شیخ حسن فرزند او هم عدم رضایت خود را از اینکار آنها اظهار داشته است. (7)
1- سید بزرگوار نورالدین علی بن الحسین موسوی عاملی است که به واسطه ی علاقه ی سرشاری که شهید به وی داشت، او را به دامادی خود پذیرفت، و همچون فرزندش در آموزش و پرورش وی اهتمام ورزید، تا اینکه به مقام عالی علمی و عملی رسید و از خواص وی به شمار آمد.
نورالدین علی، از دختر شهید، دارای فرزندی شد که او را "محمد" نام گذاشت، و او همان "سید محمد عاملی" مؤلف عالیقدر کتاب مشهور "مدارک" است که از بزرگان فقهاء بوده است.
2- فقیه محقق و محدث نامور سید علی حسین جزینی عاملی مشهور به "صائغ" مؤلف کتاب" شرح شرایع" و "شرح ارشاد" علامه حلی و غیره.
3- شیخ حسین بن عبدالصمد عاملی، پدر شیخ بهائی، فقیه و دانشمند عالی مقام است. وی نخستین شاگرد شهید است که در سفر مصر همراه او بود و بار اول که شهید به "اسلامبول" رفت، نیز با وی بود، و هنگام مراجعت، در عراق ماند و بعد از مدتی به ایران و به خراسان رفت.
4- علی بن زهره جبعی پسر عم شیخ حسین بن عبدالصمد عاملی است. وی دانشمندی پاک سرشت و پرهیزکار و مردی نیک نفس بود. او نیز همراه شهید به مصر رفت و همانجا نیز وفات یافت.
5- دانشمند بزرگوار شیخ محمدبن حسین مشعری عاملی، به گفته "امل الآمل" وی از فقهای جلیل القدر آن دیار بوده است.
6- سید نورالدین کرکی عاملی است که در "دمشق" می زیست و از بزرگان علماء و خواص اصحاب شهید بوده است.
7- شیخ عبد النبی بن علی، برادرش که از علی بن عبد العالی میسی نیز استفاده نموده و استاد صاحب معالم برادرزاده اش بوده است.
8- بهاء الدین محمد بن علی عودی جزینی معروف به "ابن العودی" دانشمند مشهور است. وی سالها از محضر پر فیض "شهید ثانی" استفاده کرد و از سال 1945 تا سنه ی 962 که به ایران و خراسان رفت، در خدمت وی سرگرم کسب علم و فضیلت بود و از سرچشمه دانش آن فقیه بزرگ استفاده ها نمود.
معروفترین و بزرگترین آنها، شهید اول و شهید ثانی هستند که هر دو از علمای طراز اول شیعه و هر دو نیز از مردم جبل عامل بوده اند، و تقریباً به فاصله یکصد و پنجاه سال می زیسته اند، و اینک علت و کیفیت شهادت شهید ثانی:
طبق نوشته علامه نوری در "خاتمه مستدرک" سید علی صائغ شاگرد دانشمند شهید در آخر جلد سوم شرح شرایع به خط خود نوشته است: "شهید هنگام طواف خانه خدا در مسجد الحرام (مکه معظمه) اسیر شد، آنگاه او را به اسلامبول بردند و روز جمعه در ماه رجب سال 966 در حالی که قرآن تلاوت می نمود به جرم تشیع شهید شد، با این که وی در آن موقع مهاجر الی الله و غریب بود."(9)
محدث عالیقدر شیخ حر عاملی در "امل الآمل" به تفصیل درباره علت و چگونگی شهادت شهید به نقل از استادش سخن گفته است که اجمال آن و سایر شواهد دیگر بدین قرار است: شهید به واسطه دانش بسیار و اعتقاد و تشیع، مورد رشک دانشمندان متعصب اهل تسنن قرار گرفته بود. پیوسته آزارش می دادند و او هم غالباً در بیم و هراس به سر می برد، در عین حال سرگرم کار خود بود. تا این که روزی دو نفر را برای قضاوت نزد او آوردند و شهید یکی از آنها را محکوم کرد. محکوم از شهید نزد قاضی "صیدا" به نام "معروف" که مردی متعصب بود شاکی شد، قاضی هم از فرصت استفاده نموده و به سلطان سلیمان عثمانی پادشاه روم (عثمانی) که در آن موقع لبنان و سوریه هم جزو قلمرو او بود، نوشت که مردی شیعی در دیار ما مردم را به تشیع و گمراهی! می کشاند و از مذاهب چهارگانه اهل تسنن خارج است و در دین خدا بدعت می گذارد! سلطان سلیمان هم مأموری برای دستگیری شهید به "جبل عامل" فرستاد. شهید برای فرار از اسارت به دست دشمن، آهنگ حج کرد و برای چندمین بار به زیارت خانه خدا رفت. مأمور پس از ورود به جبل عامل و اطلاع از مسافرت شهید به مکه او را دنبال کرد تا این که در میان راه بر وی دست یافت.
شهید به مأمور گفت: با من باش تا حج کنیم سپس مأموریت خود را انجام بده. پس از انجام مراسم حج با مأمور به روم (ترکیه) رفت. در میان راه مردی به مأمور برخورد نمود و از وی پرسید این کیست؟ گفت: مردی از علمای شیعه امامیه است که سلطان او را احضار کرده است. مرد مزبور گفت: نمی ترسی که سلطان به واسطه قصوری که در فرمان او نموده ای تو را به قتل رساند. بهتر است او را به قتل رسانی و سر بریده اش را برای سلطان ببری.
مأمور هم آن فقیه پاک سرشت را همانجا در کنار دریا به قتل رسانید و سرش را برای سلطان برد. جمعی از ترکمانان که در آن نواحی بودند در آن شب دیدند انواری از آسمان پایین می آید و بالا می رود، و چون جستجو کردند و بدن بی سر شهید را یافتند بدون این که او را بشناسند در همانجا دفن کردند و قبله ای بر مرقدش بنا نمودند.
وقتی مأمور سربریده شهید را به سلطان نشان داد، سلطان خشمگین شد و گفت: من گفتم او را زنده بیاور، تو او را کشتی؟ سپس سید عبدالرحیم عباسی که در سفر شهید به قسطنطنیه در سال 951 با وی ملاقات نموده بود، اصرار ورزید و سلطان مأمور مزبور را به قتل رسانید.
در کتاب "لؤلؤه البحرین" می نویسد: در یکی از کتب معتبر دیدم نوشته بود: شهید را در ربیع الاول سال 965 در مکه مشرفه به امر سلطان سلیم (سلیمان) پادشاه روم (عثمانی) گرفتند و به یکی از خانه های مکه بردند و یک ماه و ده روز زندانی کردند، سپس او را از راه دریا به قسطنطنیه (اسلامبول) پایتخت روم بردند. آنگاه در کنار دریا سرش را از تن جدا ساختند و بدنش را سه روز روی زمین انداختند، و بعد به دریا افکندند!! (10)
به نقل علامه نوری، شیخ بهائی می گوید: پدرم نقل کرد که: بامداد روزی به خدمت شهید رسیدم دیدم آن عالم جلیل القدر غمگین است و به فکر فرو رفته است. وقتی سبب پرسیدم، گفت: ای برادر! گمان می کنم من شهید دوم باشم! زیرا دیشب در خواب دیدم که سید مرتضی (دانشمند بزرگ شیعه) مهمانی مفصلی داده و تمامی علمای شیعه را دعوت کرده است. وقتی من وارد شدم، سید برخاست و به من خوش آمد گفت و فرمود: فلانی بنشین پهلوی شیخ شهید! من هم پهلوی شهید اول نشستم از این رو تصور می کنم من شهید دوم باشم!
و نیز علامه نوری در "مستدرک" از کتاب "الدر المنثور" شیخ علی عاملی نوه ی شهید ثانی نقل می کند که نوشته است: جواب زیر را به خط شیخ حسین بن عبد الصمد عاملی (پدر شیخ بهائی) دیده ام که سید بدرالدین حسین بن شدقم حسینی مدنی در مکه معظمه راجع به شهادت شهید و اینکه شهید چند سال قبل از مرگش محل شهادت خود را به وی نشان داده بود. سؤال کرده و آن دانشمند بزرگوار هم جواب داده است.
2- امل الآمل، جلد 1، ص85.
3- نقد الرجال، ص145.
4- وی هم نام شهید اول است، با او اشتباه نشود.
5- امل الآمل، جلد 1 ص86.
6- روضات الجنات، ص289.
7- امل الآمل، جلد 1، ص89.
8- برای آگاهی بیشتر نگاه کنید به "امل الامل" و لؤلؤة البحرین و روضات الجنات در شرح هر یک از اینان.
9- مستدرک وسائل، جلد 3 ، ص428.
10- لؤلؤة البحرین، ص34.