حضرت امام حسن مجتبی سبط اکبر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سید شباب اهل بهشت و کریم اهل بیت علیهم السلام که کنیت او ابومحمّد است و نقی و طیب و زکی و سید و سبط و ولی و حجّت و قائم و وزیر، القاب آن حضرت است و بهترین القاب آن جناب، سید است که رسول خدا صلی الله علیه و آله او را به این لقب خوانده و فرموده: «ابنی هذا سید؛ این فرزند من، سید است»، و در روزی که آن حضرت متولّد شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله او را حسن نام نهاد و اذان در گوش او فرمود و سرش را تراشید و به وزن موی آن،[33]نقره تصدّق فرمود و عقیقه کردند و از آن روز عقیقه سنّت گشت و بعضی گفته اند: اینها در روز هفتم واقع شد و تولّدش در مدینه منوّره در نیمه ماه رمضان المبارک در سال سوم از هجرت و اول اولاد امیرالمؤمنین علی علیه السلام است و بعضی را عقیده آن است که در شش ماهگی متولد شده و هیچ فرزندی شش ماهه باقی نماند، مگر حسن بن علی و عیسی بن مریم علیهم السلام ، و برخی گفته اند امام حسین علیه السلام بوده است که شش ماهه متولّد شد، و اصحّ آن است که امام حسن علیه السلام نُه ماهه متولد شد و او شبیه ترینِ خلق بود به رسول خدا صلی الله علیه و آله و در روز وفات رسول خدا صلی الله علیه و آله ، هشت ساله بود و بعضی هفت ساله و چند ماهه هم گفته اند و چون امیرالمؤمنین علیه السلام رحلت نمود، او سی و هفت سال داشت و مردمان با آن گوشواره عرشِ رحمان بیعت کردند و بعد از شش ماه و سه روز که سال چهل و یکم از هجرت بود، با معاویه، حاکم شام صُلح نمود و بعد از ده سال که در مدینه به عبادت الهی و زیارت حضرت رسالت پناهی مشغول بود، در ماه صفر سنه پنجاه از هجرت که عمر شریفش به چهل و هفت سال رسیده بود به کوشش و تحریک معاویه، زوجه اش جعده بنت اشعث او را زهر داد و بعد از چهل روز که بیمار بود، به رحمت الهی واصل شد، و برادرش امام حسین علیه السلام که وصی او بود متولّی غسل و تکفین آن حضرت گشته و در بقیع مدفون گردید،(16) دیگر آمده است که: آخر چنان شد که آن حضرت را پس از غسل و تکفین، وقتی که او را به وداع جدّش رسول خدا صلی الله علیه و آله می بردند، عایشه، بر
[34]
استری سوار شده و مروان بن حکم با جمعی از بنی امیه سلاح بر خود راست کردند و سر راه ایشان را گرفتند، عایشه می گفت: کی گذارم کسی را در خانه من دفن کنید که من هرگز او را دوست نداشته ام! و مروان می گفت: عثمان را در آخر اقصای مدینه دفن کنند و حسن بن علی را در پهلوی رسول خدا صلی الله علیه و آله مدفون سازند، این کجا روا باشد! بنی هاشم تیغها از غلاف بیرون آوردند و به قول مشهور ابن عباس پیش رفته به مروان گفت: برو و فتنه را کوتاه کن، که حسن را به وداع جدّش می برند و ایشان حرمت داشتن قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله را بهتر می دانند و استعمال بیل و کلنگ و داخل شدن در خانه او با آنکه از اویند بی رخصت او، تجویز نمی نمایند و در پاس حرمت رسول خدا صلی الله علیه و آله چون دیگران نیستند و اگر اراده می داشتند، تو و قوم تو را آن قدرت نبود و نیست که منع ایشان از این قسم چیزی توانید کرد و بعد از آن نزد عایشه رفت و گفت: تَجَمّلتِ تَبَغّلتِ وَلو عِشتَ تفیلتِ / لک التُسعُ مِن الثُّمنِ وفی الکلِّ تصرّفت.
یعنی به روز جنگ بصره (جمل) بر شتر سوار شدی و امروز بر استر، با آنکه خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله تو را امر نموده اند که از خانه بیرون نیایی و اگر زنده بمانی محتمل است که بر فیل سوار شوی، و تو را از میراث پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله ، نُه یک از هشت یک می رسد، یعنی از هفتاد و دو حصّه یک حصّه چه او را هشت زن دیگر بود و تو، همه را تصرف کرده ای و خانه را خانه خود نام نهاده ای، برگرد که اگر نَه آن بود که امام حسن علیه السلام ، امام حسین علیه السلام را وصیت کرده که مبادا به قدر شاخ حجامت خون در این واقعه ریخته گردد، می دیدی که این جمع را، که تو به ایشان می نازی چه برسر می آمد و بعد از آن، امام حسن علیه السلام را وداع جد نموده
[35]
حسب الوصیة، او را به نزد فاطمه بنت اسد علیهاالسلام در بقیع مدفون کردند،(17) مرجع بزرگ عالم تشیع حضرت آیة اللّه العظمی حاج آقا سید تقی طباطبائی قمی در سخنان خود به مناسبتی فرمودند: ابن شهرآشوب از ابن عباس روایت می کند: عایشه به تنهایی در این مراسم حاضر نشد و هنگامی که آمد چهل سوار همراه او بود و جنازه آن حضرت را تیرباران کردند تا جایی که هفتاد جوبه تیر به تابوت اصابت نمود.(18)
16. حدیقة الشیعة: ج2، ص651.17. همان، ص660.18. مجالس شبهای شنبه: ج7، ص312 (به نقل از مناقب ابن شهرآشوب: ج4، ص44).