دو چیز گرانبها مىگذارم، ببینم بعد از من چگونه با این دو یادگار من رفتار مىنمایید در این وقت یک نفر برخاست و با صداى بلند گفت: «!؟ منظور از این دو چیز نفیس چیست » پیامبر صلى لله علیه و آله فرمود: یکى کتاب خداست که یک طرف آن در دست قدرت خداوند، و طرف دیگر آن در دست شما است، و دیگرى عترت و اھلبیت من است؛ خداوند به من خبر داده » «! که این دو ھرگز از ھم جدا نخواھند شد «! ھان اى مردم! بر قرآن و عترت من پیشى نگیرید، و در عمل به فرمان ھر دو، کوتاھى نکنید که ھلاک مىشوید » در این لحظه، دست على علیه السلام را گرفت و آن قدر بالا برد که سفیدى زیر بغل ھر دو براى مردم نمایان گشت، و او را به ھمه مردم معرفى نمود.
سپس فرمود: «؟ سزاوارتر بر مؤمنان از خود آنھا کیست »
ھمگى گفتند:
«! خدا و پیامبر او داناترند »
پیامبر صلى لله علیه و آله فرمود:
اللّھُمَّ والِ مَنْ «1» مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَھذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ » ! خدا مولاى من، و من مولاى مؤمنان ھستم، و من بر آنھا از خودشان اولى و سزاوارترم! ھان اى مردم »
والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَاحِبَّ مَنْ أحِبَّهُ وَ أَبْغِضْ مَنْ أَبْغَضَهُ وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ وَ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَهُ حَیثُ دارَ؛ ھر کس من سرپرست و مولاى او ھستم على مولاى او
است.
خداوندا! کسانى که على را دوست دارند، دوست بدار؛ و کسانى که او را دشمن بدارند دشمن دار. خدایا! آنھا که على را یارى کنند یارى کن، و آنھا که
«1» «! دست از یارى او بردارند آنھا را از یارى خود محروم ساز، و حق را بر محور وجود او بگردان
اگر نیک بنگرید، دلائل زنده امامت على علیه السلام آشکار است. (شرح این سخن را به زودى خواھیم گفت). «2» در جاى جاى خطبه بالا
***
جاودانگى داستان غدیر
اراده حکیمانه خداوند بر این تعلقّ گرفته است که واقعه تاریخى غدیر، در تمام قرون و اعصار به صورت یک تاریخ زنده که قلوب و دلھا به سوى آن جذب
مىشوند، بماند؛ و نویسندگان اسلامى در ھر عصر و زمانى در کتابھاى تفسیر و تاریخ و حدیث و کلام، پیرامون آن سخن بگویند؛ و گویندگان مذھبى در
مجالس وعظ و خطابه درباره آن داد سخن دھند و آن را از فضایل غیرقابل انکار امام على بن أبیطالب علیه السلام بشمارند.
از این واقعه الھام گرفته و ذوق ادبى خود را از تفکّر و اندیشه پیرامون این حادثه و ،« شعرا » نه تنھا خطبا و گویندگان، بلکه
از فزونى اخلاص به صاحب ولایت، پرفروغ سازند، و عالىترین اشعار را به صورتھاى گوناگون و به زبانھاى مختلف از خود به یادگار بگذارند. (مرحوم علاّمه
امینى بخش مھمّى از اشعار غدیریّه را قرن به قرن در تاریخ اسلام با شرح حالات این سرایندگان در مجلّدات یازدگانه الغدیر از منابع معروف اسلامى آورده
است).
مورد توجّه طبقات مختلف، از محدّث و مفسّر و متکلّم و فیلسوف، و خطیب و شاعر، و مورّخ ،« غدیر » به تعبیر دیگر، کمتر واقعه تاریخى در جھان، بسان رویداد
و سیره نویس واقع شده است.
از آیات قرآن پیرامون این واقعه است، و تا قرآن ابدى و جاودانى است، این واقعه تاریخى نیز از خاطرهھا «1» یکى از علل جاودانى بودن این حدیث، نزول دو آیه
محو نخواھد شد.
***
نکته جالب اینکه از مراجعه به تاریخ، به خوبى معلوم مىشود که روز ھیجدھم ذىالحجّة الحرام، در میان مسلمانان به نام روز عید غدیر معروف بوده، تا آنجا
در سال 487 در روز عید غدیر خم که روز ھیجدھم ذىالحجّة الحرام است، مردم با او بیعت » : مىگوید « المستعلى ابن المستنصر » درباره ،« ابن خلکان » که
و درباره المستنصر باللّه العبیدى مىنویسد: وى در سال 487 ، دوازده شب به آخر ماه ذىالحجّه باقى مانده بود، «2» کردند
«1» «. درگذشت، و این شب، ھمان شب ھیجدھم ماه ذىالحجّه، شب عید غدیر است
«2» ! عید غدیر را از عیدھایى شمرده که ھمه مسلمانان آن را، برپا مىداشتند و جشن مىگرفتند ،« الآثار الباقیة » در کتاب ،« ابوریحان بیرونى » جالب این که
یکى دیگر از دانشمندان معروف اھل سنّت نیز، شب غدیر را از « ثعالبى » مىنامیدند؛ بلکه « عید » این روز را ،« ابوریحان بیرونى » و « ابن خلکان » نه تنھا
«3» . شبھاى معروف در میان امّت اسلامى شمرده است
ریشه این عید اسلامى به عصر پیامبر صلى لله علیه و آله باز مىگردد. زیرا در آن روز پیامبر صلى لله علیه و آله به مھاجرین و انصار، بلکه به ھمسران خود
دستور داد که نزد على علیه السلام بروند و به خاطر ولایت و امامت، به او تبریک گویند.
مىگوید: از مھاجران، ابوبکر و عمر و عثمان و طلحه و زبیر، نخستین کسانى بودند که به على علیه السلام دست بیعت دادند و مراسم تبریک « زید بن ارقم »
«4» ! و بیعت تا مغرب ادامه داشت
***
110 تن از راویان حدیث
«5» . در اھمّیّت این رویداد تاریخى، ھمین اندازه کافى است که این واقعه تاریخى را صد و ده تن از صحابه پیامبر صلى لله علیه و آله نقل کردهاند
البتّه این جمله نه به آن معنى است که از آن گروه عظیم، تنھا ھمین افراد، این حادثه را نقل کردهاند؛ بلکه منظور این است تنھا در کتابھاى دانشمندان اھل
تسنّن، نام صد و ده تن به چشم مىخورد.
در قرن دوّم اسلامى که عصر تابعان نامیده مىشود، ھشتاد و نه تن از آنان به نقل این حدیث پرداختهاند.
راویان حدیث غدیر، در قرنھاى بعد نیز از علما و دانشمندان اھل تسنّن مىباشند. سیصد و شصت تن از آنھا این حدیث را در کتابھاى خود گردآورده و گروه
زیادى به صحّت و استوارى سند حدیث اعتراف نمودهاند.
گروھى تنھا به نقل این حدیث اکتفا نکرده، بلکه پیرامون اسناد و مفاد آن مستقلًاّ کتابھایى نوشتهاند.
نوشته و این حدیث را از ھفتاد و پنج طریق از پیامبر نقل کرده است! « الولایة فى طرق حدیث الغدیر » عجیب این که مورّخ بزرگ اسلامى، طبرى، کتابى به نام
این حدیث را از صد و پنج تن نقل کرده است. ،« ولایت » ابن عقده کوفى، در رساله
ابوبکر محمّد بن عمر بغدادى، معروف به جعابى، این حدیث را از صد و بیست و پنج طریق نقل نموده است.
از مشاھیر اھل سنت:
احمد بن حنبل شیبانى
ابن حجر عسقلانى
جزرى شافعى
ابوسعید سجستانى
امیر محمد یمنى
نسائى
ابوالعلاء ھمدانى
و ابوالعرفان صبان
نقل کردهاند. «1» این حدیث را به اسناد زیادى
دانشمندان شیعه نیز پیرامون این واقعه تاریخى، کتابھاى ارزنده فراوانى نگاشتهاند و به منابع مھمّ اھل سنّت نیز اشاره کردهاند که جامعترین آنھا کتاب
است که به خامه تواناى نویسنده نامى اسلامى، علاّمه مجاھد، مرحوم آیةاللَّه امینى نگارش یافته است (در نگارش این بخش، از آن کتاب « الغدیر » تاریخى
استفاده فراوانى به عمل آمده).
به ھر حال، پیامبر صلى لله علیه و آله پس از نصب امیرمؤمنان على علیه السلام به عنوان جانشین خود فرمود:
« الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِى وَ رَضیتُ لَکُمُ الإِسْلامَ دیناً » : اى مردم! اکنون فرشته وحى بر من نازل گردید و این آیه را آورد »
«. ؛ امروز دین شما را کامل نمودم، و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را براى شما یگانه آیین انتخاب کرده و پسندیدم
در این موقع صداى تکبیر پیامبر صلى لله علیه و آله بلند شد. و فرمود:
«. خدا را سپاس مىگذارم که آیین خود را کامل کرد و نعمت خود را به کمال رسانید، و از وصایت و ولایت و جانشینى على پس از من خشنود گشت »
سپس پیامبر صلى لله علیه و آله از آن نقطه مرتفع فرود آمد و به على علیه السلام فرمود:
.« در زیر خیمهاى بنشین، تا سران و شخصیّتھاى بارز اسلام با تو بیعت کنند و تبریک گویند »
پیش از ھمه، شیخین (عمر و ابوبکر) به على علیه السلام تبریک گفتند و او را مولاى خود خواندند!
حسان بن ثابت، فرصت را مغتنم شمرد، با کسب اجازه از محضر پیامبر صلى لله علیه و آله، اشعارى سرود و در برابر پیامبر اکرم صلى لله علیه و آله خواند،
که ما فقط دوبیت آن را در اینجا نقل مىکنیم که بسیار گویاست:
فقال لَهُ قم یا علىُّ فانّنى رضیتک من بعدى إماماً و ھادیاً
فمن کنت مولاه فھذا ولیّه فکونوا له اتباع صدق موالیاً
به على فرمود برخیز که من تو را براى جانشینى و راھنمایى مردم پس از خویش انتخاب کردم. » : یعنى
ھر کس من مولا و سرپرست او ھستم على مولاى او است و شما در حالى که او را از صمیم دل دوست مىدارید، از پیروان او
«1» .« باشید
این حدیث از بزرگترین شواھد بر فضیلت و برترى امام على علیه السلام بر تمام صحابه پیامبر اسلام صلى لله علیه و آله بوده است.
و نیز در دوران خلافت عثمان، و ایّام خلافت خویش؛ به آن -«2» حتّى امیرمؤمنان، در مجلس شوراى خلافت- که پس از درگذشت خلیفه دوّم منعقد گردید
«3» . احتجاج کرده است
از این گذشته، شخصیّتھاى بزرگى مانند حضرت زھرا علیھا السلام، ھمواره به این حدیث در برابر مخالفان و منکران مقام والاى على علیه السلام استدلال
«4» . کردهاند
***
کیست؟ « مولى » مقصود از
مسأله مھم در اینجا تفسیر معنى مولاست که در عین وضوح، مورد بىمھرىھاى فراوانى قرار گرفته است، زیرا با آنچه گفته شد، شک و تردیدى در قطعى
بودن سند این حدیث باقى نمىماند.
رفتهاند که از آن ھم طرفى نبستهاند. « مولا » لذا بھانهجویان به سراغ ایجاد شک و تردید در مفھوم و معنى حدیث، مخصوصاً واژه
است و « سرپرستى » و به تعبیر دیگر « اولویت و شایستگى » با صراحت باید گفت که واژه مولى در این حدیث، بلکه در غالب موارد، یک معنا بیش ندارد و آن
قرآن نیز در بسیارى از آیات
به کار برده است: « أولى » را در معنى سرپرست و « مولا » لفظ
واژه مولا در 18 آیه قرآن به کار رفته که 10 مورد آن درباره خداوند است و بدیھى است که مولویّت خداوند به معنى اولویّت و سرپرستى اوست، و تنھا در موارد
بسیار کمى به معنى دوستى به کار رفته است.
به ھمین معناست، به علاوه، شواھد و « مولا » در درجه اوّل به معنى اولى و شایستهتر است، تردید کرد، و در حدیث غدیر نیز « مولا » بنابراین نباید در این که
قرائن فراوانى با آن ھمراه است. که به روشنى ثابت مىکند که منظور اولویّت و سرپرستى است.
***
گواھان صدق این مدّعا
در لغت معانى متعدّدى داشته باشد؛ ولى قرائن و شواھد فراوانى در حدیث غدیر و این رویداد بزرگ تاریخى وجود دارد که ھرگونه ابھامى « مولا » فرض کنید
را از میان برمىدارد و با ھمه، اتمام حجت مىکند:
گواه اوّل:
ھمانگونه که گفتیم در روز واقعه تاریخى غدیر، حسان بن ثابت شاعر رسول خدا صلى لله علیه و آله، با کسب اجازه از پیامبر صلى لله علیه و آله برخاست و
مضمون کلام پیامبر صلى لله علیه و آله را در قالب شعر ریخت، این مرد
کلمه امام و ھادى را به کار برد و گفت: ،« مولى » فصیح و بلیغ و آشنا به رموز زبان عرب، به جاى لفظ
«1» فقال له: قُم یا على فانّنى رضیتک من بعدى إماماً و ھادیاً
«! پیامبر به على فرمود: اى على برخیز که من تو را بعد از خود به عنوان امام و ھادى انتخاب کردم »
که در کلام پیامبر صلى لله علیه و آله بود، جز مقام امامت و پیشوایى و ھدایت و رھبرى امت، چیز دیگرى استفاده « مولى » چنان که روشن است وى از لفظ
نکرده است. در حالى که از اھل لغت و فصیحان عرب محسوب مىشود.
این معنى را استفاده نموده است، بلکه پس از وى سایر شعراى بزرگ اسلامى که بیشتر آنان از ادبا و « مولى » نه تنھا حَسّان شاعر بزرگ عرب از لفظ
شعراى معروف عرب بودند و برخى نیز از استادان بزرگ این زبان به شمار مىآیند، از این لفظ ھمان معنى را فھمیدند که حسان فھمیده بود، یعنى امامت و
پیشوائى امّت!
***
گواه دوّم:
امیرمؤمنان علیه السلام در اشعار خود که براى معاویه نوشته، درباره حدیث غدیر چنین مىگوید:
«2» وَ أَوْجَبَ لِى وِلایَتَهُ عَلَیْکُمْ رَسُولُ اللّهِ یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ
یعنى: پیامبر خدا صلى لله علیه و آله براى من، ولایتش را بر شما در روز غدیر واجب ساخت.
چه شخصى بالاتر از امام مىتواند، حدیث را براى ما تفسیر کند و بفرماید که پیامبر خدا صلى لله علیه و آله روز غدیر خم، ولایت را به چه معنى فرمود؟ آیا این
تفسیر نمىرساند که به اندیشه ھمه حاضرانِ واقعه غدیر، جز زعامت و رھبرىِ اجتماعى، مطلب دیگرى خطور نکرد؟
***
گواه سوّم:
پیامبر پیش از بیان جمله من کنت مولاه ... این سؤال را مطرح فرمود:
«؟ الَسْتُ أَولى بِکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ؟؛ آیا من از خود شما به شما سزاوارتر و شایستهتر نیستم »
به کار برده، و از ھمه مردم نسبت به اولویّت خود بر آنھا اقرار گرفته است، سپس بلافاصله « اولى به نفس » در این جمله، پیامبر صلى لله علیه و آله لفظ
فرمود:
«. مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَھذا عَلِىٌّ مَولاهُ؛ کسى که من مولاى او ھستم، على مولاى او است »
ھدف از تقارن این دو جمله چیست؟ آیا جز این است که مىخواھد ھمان مقامى را که خود پیامبر صلى لله علیه و آله به نصّ قرآن دارد، براى على علیه
السلام نیز ثابت کند؟ با این تفاوت که او پیامبر است و
و اگر مقصود «1» « على امام، در نتیجه معنى حدیث این مىشود: ھر کس من نسبت به او اولى ھستم، على علیه السلام نیز نسبت به او اولى است
پیامبر صلى لله علیه و آله جز این بود، جھت نداشت براى اولویّت خود از مردم اقرار بگیرد. چقدر دور از انصاف است که انسان این پیام پیامبر صلى لله علیه و
آله را نادیده بگیرد. و از کنار قرینهاى به این روشنى به آسانى بگذرد و چشم خود را به روى آن ببندد.
***
گواه چھارم:
پیامبر صلى لله علیه و آله در آغاز سخن خود، از مردم سه اصل مھمّ اسلامى را اقرار گرفت و فرمود:
أَلَسْتُمْ تَشْھَدُونَ أنْ لا إِلهَ إلّا اللّهُ وَ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ و رَسُولُهُ وَ أَنَّ الجنَّةَ حَقٌّ وَ النَّارَ حَقُّ؟؛ آیا شما گواھى نمىدھید که معبودى جز خداى یکتا نیست، محمّد »
«2» «؟ صلى لله علیه و آله بنده و رسول خدا است، و بھشت و دوزخ حق است
ھدف از این اقرار گرفتن چه بود؟ آیا جز این است که مىخواھد ذھن مردم را آماده کند، تا مقام و موقعیّتى را که بعداً براى على علیه السلام ثابت خواھد کرد،
به مانند اصول پیشین تلقّى نمایند و بدانند که اقرار به ولایت و خلافت وى، در ردیف اصول سهگانه دین است که ھمگى به آن اقرار و اعتراف دارند؟ اگر مقصود
دوست و ناصر باشد، رابطه این جملهھا به ھم خورده و کلام، استوارى خود را از دست مىدھد. و پیوند کلام به « مولى » از
ھم مىخورد، آیا چنین نیست؟
***
گواه پنجم:
إنّی أَوْشَکُ أَنْ ادْعى فَاجِیبَ؛ نزدیک است دعوت حق را » : پیامبر صلى لله علیه و آله در آغاز خطابه خود، از مرگ و رحلت خویش سخن مىگوید و مىفرماید
«1» «. لبیک بگویم
این جمله حاکى از آن است که پیامبر صلى لله علیه و آله مىخواھد براى پس از رحلت خود چارهاى بیندیشد و خلائى را که از رحلت آن حضرت پدید مىآید، پر
کند. آنچه مىتواند چنین خلائى را پر کند، تعیین جانشینى است لایق و عالم که زمام امور را پس از رحلت آن حضرت به دست بگیرد، نه چیز دیگر.
ھرگاه ولایت را به غیر خلافت تفسیر کنیم، رابطه منطقى کلمات پیامبر صلى لله علیه و آله به طور آشکار به ھم مىخورد، در حالى که او از فصیحترین و
بلیغترین سخنگویان است. چه قرینهاى از این روشنتر براى مسأله ولایت پیدا مىشود؟
***
گواه ششم:
چنین فرمود: «... مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ » پیامبر صلى لله علیه و آله پس از جمله
اللَّهُ أَکْبَرُ عَلى إکْمالِ الدِّینِ وَ إتْمامِ النِّعْمَةِ وَ رِضَى الرَّبِّ بِرِسالَتِى وَ الْوِلایَةِ لِعَلىٍّ مِنْ بَعْدِى؛ اللّه اکبر! بر کامل نمودن این دین »
«! و به سرحد کمال رساندن نعمت و رضایت پروردگار
ھرگاه مقصود، دوستى و یارى فردى از مسلمانان است، چگونه با ایجاب مودّت و دوستى على علیه السلام و نصرت او، دین خدا تکمیل گردید، و نعمت او به
آیا اینھا ھمه گواه روشن بر «1» . منتھى رسید؟ روشنتر از ھمه این که مىگوید: خداوند به رسالت من و ولایت على علیه السلام بعد از من راضى گردید
معنى خلافت نیست؟
***
گواه ھفتم:
چه گواھى روشنتر از این که شیخین (عمر و ابوبکر) و گروه بىشمارى از یاران رسول خدا صلى لله علیه و آله پس از فرود آمدن آن حضرت از منبر، ھمگى به
على علیه السلام تبریک گفته و موضوع تھنیت تا وقت نماز مغرب ادامه داشت و شیخین از نخستین افرادى بودند که به امام یا این عبارت تھینت گفتند:
«2» « ھَنیئاً لَکَ یا عَلِىَّ بْنِ أبِی طالِبٍ أَصْبَحْتَ و أَمْسَیْتَ مَوْلاىَ وَ مَوْلى کُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ »
!« گوارا باد بر تو یا على، صبح کردى و شام کردى در حالى که مولاى من و مولاى ھر مرد و زن با ایمان ھستى »
على علیه السلام در آن روز چه مقامى به دست آورد که شایسته چنین تبریکى گردید؟ آیا جز مقام زعامت و خلافت و رھبرى امّت که تا آن روز به طور رسمى
ابلاغ نشده بود، شایسته چنین
تھنیت مىباشد؟ محبّت و دوستى چیز تازهاى نبود.
***
گواه ھشتم:
ھرگاه مقصود ھمان مراتب دوستى على علیه السلام بود، دیگر لازم نبود که این مسأله در چنان ھواى گرم و سوزان مطرح گردد (کاروان یکصد ھزار نفرى را از
رفتن باز دارد و مردم را در آن ھواى گرم روى ریگ و سنگھاى داغ بیابان بنشاند و خطابه مفصّل بخواند)؟
***
مگر قرآن ھمه افراد جامعه با ایمان را برادر یکدیگر نخوانده بود، چنان که مىفرماید:
«1» ؛ إنّما المُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ »
.« افراد با ایمان برادر یکدیگرند
مگر قرآن، در آیات دیگرى افراد با ایمان را دوست یکدیگر معرفى نکرده است؟ و على علیه السلام نیز عضو ھمان جامعه با ایمان بود، دیگر چه نیازى بود، و به
فرض که مصلحتى در اعلام این دوستى بود، احتیاج به این مقدّمات و این ھمه شرایط سخت نبود، در مدینه ھم ممکن بود. به یقین مسأله بسیار مھمترى
بوده که نیاز به این مقدّمات استثنایى داشت، مقدّماتى که در زندگى پیامبر صلى لله علیه و آله بىسابقه بود، و نظیر آن ھرگز تکرار نشد.
***
اکنون به داورى بنشینید
با این قرائن روشن، اگر کسى در مقصود پیغمبر اکرم صلى لله علیه و آله که ھمان خلافت و زعامت مسلمین است شک کند شگفتآور نیست؟ آنھا که تردید
مىکنند چگونه وجدان خود را قانع مىسازند، و پاسخ پروردگار را روز رستاخیز چه خواھند داد؟
به یقین ھرگاه ھمه مسلمانان فارغ از تعصّبھا و پیش داورىھا بررسى تازهاى را روى حدیث غدیر آغاز کنند، به نتایج مطلوبى خواھند رسید و سبب اتّحاد
ھرچه بیشتر صفوف مسلمین خواھد شد، و جامعه اسلامى چھره نوینى به خود خواھد گرفت.
***
سؤال:
تفسیر « دوستى » را در یکى از سخنرانىھاى انتخاباتى خود، به معنى « مولا » این نکته نیز حائز اھمیت است که بعضى مىگویند رئیس جمھور محترم، واژه
کرده، با این که خود از روحانیّون شیعه است.
پاسخ:
چنین نیست. زیرا ایشان با فاصله کمى براى رفع ھرگونه ابھام و سوءِتفاھم، در توضیحى که روز 23 خردادماه 1380 در بسیارى از جرائد انتشار یافت چنین
تصریح نمود:
خالى از لطف نیست تا نکتهاى را که در یکى از سخنرانىھاى اخیر در باب داستان غدیر گفتهام تکرار کنم که محبت و مھر در دین خدا و به خصوص در عرصه »
با توجه « من کنت مولاه فھذا على مولاه » حیات اجتماعى جامعه اسلامى نقش ممتاز دارد، با آنکه مقصود حضرت ختمى مرتبت از واژه مولى در جمله معروف
به خصوصیات زمان و مکان و بیعتى که ھمان روز با امام على بن ابیطالب واقع شد قطعاً سرپرستى و ولایت امر جامعه اسلامى است و ھمانگونه که ما
شیعیان معتقدیم و طبق نقلھاى معتبر تاریخى پس از رحلت پیامبر اکرم صلى لله علیه و آله این معنى مورد قبول و تصدیق صحابه بزرگ پیامبر صلى لله علیه
پیام ویژهاى دارد و آگاھانه انتخاب شده است، قطعاً پیامبر اکرم مىتوانست از عناوین دیگرى چون امیر، قائد « مولى » و آله بوده است، در عین حال انتخاب واژه
و سلطان استفاده کند. ولى در کلمه مولى علاوه بر سرپرستى، دوستى و محبّت ھم که از پایهھاى حکومت مطلوب اسلامى است اشراب شده است و
.« امروز ملّت ما مىخواھد برخوردار از جامعهاى آزاد و آباد و رشد توام با معنویّت و اخلاق و محبت باشد
« پایان »
گروه معارف و تحقیقات اسلامى قم
آذر ماه 1380
رمضان المبارک 1422
سه حدیث پرمعنى!
در پایان این مقال به سه حدیث پرمعنى زیر توجه فرمائید:
-1 حق با کیست؟
على مع الحق و الحق مع على » : ام سلمه و عایشه ھمسران پیامبر صلى لله علیه و آله مىگویند: از پیغمبر اکرم صلى لله علیه و آله شنیدیم که مىفرمود
.« لن یفترقا حتى یردا علىّ الحوض؛ على با حق است و حق با على، ھرگز از یکدیگر جدا نمىشوند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند
«1» . این حدیث در بسیارى از منابع معروف اھل سنّت آمده است، علاّمه امینى این منابع را به طور دقیق در جلد سوم الغدیر آورده است
مفسّر معروف اھل سنت فخر رازى در تفسیر کبیرش در ذیل سوره حمد مىگوید: امّا على بن ابىطالب علیه السلام بسم اللّه را بلند مىگفت و این مطلب
اللّھم ادر الحق مع على حیث دار؛ خداوندا! حق » : به تواتر ثابت شده و ھر کس در دینش به على اقتدا کند ھدایت یافته و دلیل آن گفتار پیامبر است که فرمود
«2» .«! را بر محور وجود على بگردان ھرگونه که او گردش کند
بر محور وجود او دور مىزند! « حق » : دقت کنید این حدیث مىگوید
***
-2 پیمان برادرى
گروھى از صحابه معروف پیامبر صلى لله علیه و آله این حدیث را از پیغمبر اکرم صلى لله علیه و آله نقل کردهاند:
آخى رسول اللّه صلى لله علیه و آله بین اصحابه فاخى بین ابىبکر و عمر، و فلان و فلان، فجاء على (رضى اللّه عنه) فقال آخیتَ بین اصحابک و لم تواخ بینى »
و بین احد؟! فقال رسول اللّه صلى لله علیه و آله انت اخى فى الدّنیا و الآخرة؛ پیامبر صلى لله علیه و آله میان اصحابش پیمان اخوت برقرار ساخت از جمله
میان ابوبکر و عمر و فلان فرد و فلان فرد (ھر کس را با ھر کسى متناسب بود) در این حال، على علیه السلام خدمت حضرت آمد و عرض کرد میان ھمه پیمان
برادرى بستى ولى میان من و احدى پیمان برقرار ننمودى!
« رسول خدا صلى لله علیه و آله فرمود تو در دنیا و آخرت برادر منى
«1» ! ھمین مضمون با تعبیرات مشابه در 49 مورد دیگر آمده است. احادیثى که عموماً در منابع اھل سنّت است
آیا پیمان برادرى على با پیامبر صلى لله علیه و آله دلیل بر افضلیت و برترى او بر ھمه امّت نیست؟ و آیا با وجود فرد برتر مىتوان به سراغ غیر برتر رفت؟
***
-3 تنھا راه نجات
ابوذر در حالى که درِ خانه کعبه را گرفته بود صدا زد: من عرفنى (فقد عرفنى) و من لمیعرفنى فانا ابوذر، سمعت النّبى صلى لله علیه و آله یقول: مثل اھل
بیتى فیکم مثل سفینة نوح، من رکبھا نجى و من تخلف عنھا غرق؛ ھر کس مرا مىشناسد که مىشناسد، و ھر کس نمىشناسد، من ابوذرم! از پیغمبر
اکرم صلى لله علیه و آله شنیدم که مىفرمود: مَثَل اھل بیت من مَثَل کشتى نوح است، ھر کس وارد آن شود، نجات مىیابد و ھر کس جدا شود غرق خواھد
.« شد
«1» . منابع این حدیث بسیار فراوان است که در پاورقىھا اشاره خواھد شد
آن روز که طوفان نوح صفحه زمین را فراگرفت ھیچ وسیله نجاتى جز کشتى نوح نبود، حتّى کوھھاى بلند نتوانستند فرزند نوح را که با بدان نشسته بود،
رھائى بخشند.
آیا طبق فرموده پیامبر صلى لله علیه و آله، براى نجات امت بعد از او، راھى جز چنگ زدن به دامان اھلبیت علیھم السلام وجود دارد؟
30