بر اساس ولایت حقه، مبنای مرزبندی جوامع بشری، سه دسته، متقین و کفار و منافقین یا با نگاه دیگری، منعم علیهم و مغضوبین و ضالیناند. مدار حق، بر محور پذیرش هدایتی است که از طرف خدای متعال نازل شده و آن نعمت، ولایت حقهای است که خدای متعال در اختیار بشر قرار داده است. اگر این مرزبندی را پذیرفتیم، باید همه تقسیمبندیهایی که در جهان از منظر ما شکل میگیرد، متناسب با این حقیقت باشد. اینگونه نیست که جامعه مؤمنین دنبال رکود و توقف و سکون است. معنای حرکت و پیشرفت در جامعه مؤمنین، معادل مفهوم توسعه امروزی نیست. مفهوم پیشرفت به معنای تعالی است، یعنی تغییر همه جانبه بندگی خدای متعال در همه شئون زندگی، یعنی تغییر همه جانبه، یعنی گسترش جریان نورانیت و هدایت اولیای معصوم در حیات اجتماعی بشر. بنابراین، جامعه مؤمنین، جامعهای رو به پیشرفت است و این پیشرفت به معنای تعالی است.
دو پرسش؟
آیا معنای اینکه ما با این مرز و صفبندی موافق نیستیم، این است که با مفاهیمی مثل عدالت، رفاه، امنیت، گسترش آزادی بشر و عدالتخواهی مخالفیم یا معنای مخالفت با مفهوم توسعه، مخالفت با این معانی نیست؟ اگر بخواهید انسان و جامعه انسانی را با همه ابعادش مطالعه و بررسی کنید، معیار توسعهیافتگی فقط به وضعیت بهداشت سواد و امنیت نیست.
جهان غرب و دفاع از دو گرایش
بعد از انقلاب اسلامی و ایجاد یک جریان پرشتاب، جهان غرب، نوع حرکت به سمت معنویت در جامعه جهانی را عوض کرد. وقتی آنها دیدند نمیشود با پیشرفت اسلام، مبارزه کنند، همان کاری را که در صدر اسلام اتفاق افتاد، انجام دادند که مسئله انحراف در دین بود. این هدف را بنی امیه و بنی عباس نیز داشتند. اگر امیرالمومنین مقابله نمیکرد، الان جایی برای ما نبود. حرف همان است، عوض نشده، تنها شکلش عوض شده است.
وقتی نمیتوانند با معنویت مقابله کنند و اساس آن را انکار کنند و گرایش به معنویت موج برداشته و به یک ارزش تبدیل شده است، ولی مقابله با آن ارزش نیست و ضد ارزش به شمار میآید، هیچ کس دیگر در دنیا نمیتواند سرش را بلند بگیرد و با خدا مبارزه کند و بگوید اعتقاد به خدا موجب افیون ملتهاست. نمیتواند با مفاهیم غیبی و قدسی مبارزه بکند. شکلش را فقط میتواند تغییر بدهد. سینمای ماورا درست میکنند و هنر را به سوی دیگر سوق میدهند. مفاهیم ماورایی را تحریف میکنند. برای نمونه، بنی امیه به فرقهسازی رو آوردند.
غرب از دو گرایش در دنیای اسلام دفاع میکند و به آن دامن میزند، یکی گرایش سلفیگری و دیگری دفاع از فرقههای منحرف تصوف است. گرایش سلفیگری و تصوف، با غرب درگیر نیست. این قرائت صفبندیها و مرزبندیهای جدیدی نمیخواهد ایجاد کند و نمیخواهد این مرزبندیها وارد عرصه حیات اجتماعی شود. قرائتی از اسلام قرائتی اثرگذار است که اسلام را بر محور ولایت و توأم با عقلانیت تعریف کند. معنای حرکت بر مدار ولایت، مبارزه با عقلانیت نیست، بلکه شفاف کردن و نورانی ساختن عقلانیت است که ایجاد یک عقلانیت تابع ولایت حقه و مبدأ گسترش عقلانیت است. فرقه سازی و دین سازی از صدر اسلام وجود داشته است. آنهایی که میخواستند رجعت کنند و موفق نشدند، یکی از کارهایشان دینسازی و فرقهسازی بود و یکی از مبارزههای اصلی حضرات معصومین، به ویژه وجود مقدس امام باقر و امام صادق (ع) مبارزه با این نوع انحرافها بوده است. اگر این مبارزهها نبود، الان ما در دنیای اسلام، دنبال الهیاتی شبیه الهیات یهود بودیم.
شاخصهای تعالی از نظر ما
فرق ما با آنها در چیست؟ ما شاخصهای تعالی را به پیشرفت بهداشت و وضعیت اکل و شرب مردم، منحصر نمیکنیم، بلکه به شاخصهای دیگری هم نظر داریم که شاخصهای اصلی تعالیاند.
عدالت از نظر اسلام
معنای عدالت از نگاه اسلام این است که همه شئون، آهنگ تبعیت از ولی خدا را پیدا کنند. همه چیز بر محور عدالت او باشد و قوام یابد و به وحدت و ائتلاف برسد. تنها ارادهای هم که میتواند همه کثرتهای جامعه جهانی را به ائتلاف برساند، ولایت کلی و اراده مطلق است، و الا مدیریت مادی، قدرت ظرفیت ایجاد این ائتلاف را ندارد. ائتلاف همه فرقهها، بر محور آن ولایت حقه پیدا میشود. هیچ اراده دیگری ظرفیت مدیریت و پوشش دادن کثرتها و ایجاد یک آهنگ واحد را ندارد. تنها چیزی که میتواند این کار را بکند، همین اراده است.
مفهوم عدالت ما با عدالت اقتصادی سوسیالیستی یا عدالت لیبرالیستی و مبتنی بر لیبرال دمکراسی غربی و سرمایهداری متفاوت است. از نظر اسلام، معنای رفاه و بهجت و لذت و نشاط نیز متفاوت است.
غربیها برنامهریزی میکنند تا ذائقه بشر و درکش را از لذت تغییر بدهند و متناسب با اقتضائات مدیریتی، حتی در الگوی تغذیه دست میبرند. نوع تغذیهای که در جوامع سنتی وجود داشته، تغییر میکند و نسل جدید، رابطهای با نسل قبلی ندارد. از نگاه اسلام، لذت در لذت قرب و حضور است: «استفغرک من کل لذت بغیر ذکرک و من کل سرور بغیر قربک و من کل راحه بغیر انسک».
یکی از مهمترین کارها، تغییر مرزبندیهای جهان است. باید مفاهیم میانی را تغییر داد. مفاهیم اساسی حیات را باید براساس محور تعالیم، از نو تعریف کنیم و بعد بکوشیم مناسبات این تعاریف جدید بر جهان، حاکم و ساختارهای جدید، متناسب با این تعاریف پیریزی شود. امروزه مفاهیمی را که غریبان مسخره میکردند، بازتعریف میکنند. جلوی این بازتعریفها را بگیریم و نباید بگذاریم آنها معنویت را به نفع مفاهیم مادی، بازتعریف کنند. باید نیازهای مادی بشر و درک مادی از خودش را بر محور مفاهیم معنوی اصلاح کنیم، نه اینکه بگذاریم آنها درکی که بشر از نیازهای مادی خودش دارد، مبنا قرار بدهند و بر محور احساس نیازهای مادی، مفاهیم معنوی بشر را تغییر بدهند و یک معانی ملموسی برای بشر درست کنند.
مأموریت شیعه در عصر غیبت
اگر صفت متقین این است که «یومنون بالغیب»، ما باید فرهنگ ایمان به غیب را به یک فرهنگ حاکم و مسلط بر جهان فرهنگی تبدیل کنیم که مفاهیم بنیادی زندگی بشر را تعریف و ساختارهای اساسی اداره جهان را پیریزی میکند. این مأموریت شیعه در عصر غیبت است. اگر میگوییم مرزبندی بر مدار کفر و ایمان و نفاق اتفاق بیفتد یا مرز بندی باید بر مدار پذیرش ولایت حقه و درگیری با او و بی تفاوتی و غفلت از او شکل بگیرد، به این معنا نیست که ما با این مفاهیم مخالفیم. باید جامعة مؤمنین به سمت تعالی حرکت کنند. درک ما از عدالت و رفاه و امنیت و ثبات و بهداشت و سلامت باید عوض شود. ما معنای عدالت و رفاه و امنیت و آزادی و گسترش سواد آموزی و بهداشت را نادیده نمیگیریم، ولی وقتی میخواهیم این مفاهیم را تعریف کنیم، مثل آنها تعریف نمیکنیم و سهمی را که به این موارد، در درک رسیدن به تعالی میدهیم، همان ارزش و میزانی نیست که آنها در سنجش توسعه قائلاند، ولی در این صورت، اگر کسی این مرزبندیها را قبول کند، یک ارزش و یک فرهنگ را قبول کرده است.