روزى امام صادق یکى از غلامانش را دنبال کسی فرستاد، او دیر کرد، امام به سراغ او رفت ، دید در جایى دراز کشیده و خوابیده است، بالاى سرش نشست ، و بادش مى زد، تا بیدار شد، آنگاه با کمال ملایمت به غلام فرمود: فلانى ، به خدا تو چنین حقى ندارى که هم شب بخوابى و هم روز، بلکه شب از آن خودت است ، و روزت از براى ما است .
کافی، ج2، ص112، باب الحلم ، حدیث 7.