نجار پیری بود که می خواست بازنشسته شود.
او به کار فرمایش گفت که می خواهد ساختن خانه را رها کند
و از زندگی بی دغدغه در کنار همسر و خانواده اش لذت ببرد.
کار فرما از اینکه دید کارگر خوبش می خواهد کار را ترک کند، ناراحت شد.
او از نجار پیرخواست که به عنوان آخرین کار، تنها یک خانه دیگر بسازد.
نجار پیر قبول کرد، اما کاملا مشخص بود که دلش به این کار راضی نیست.
او برای ساختن این خانه، از مصالح بسیار نا مرغوبی استفاده کرد
و با بی حوصلگی، به ساختن خانه ادامه داد.
وقتی کار به پایان رسید، کارفرما برای وارسی خانه آمد.
او کلید خانه را به نجار داد و گفت:
این خانه متعلق به توست.
این هدیه ای است از طرف من برای تو.
نجار یکه خورد.
مایه تاسف بود!
اگر می دانست که خانه ای برای خودش می سازد.
حتما کارش را به گونه ای دیگر انجام می داد.....
=========
این روزا تو دنیا یه موجِ جدیدی راه افتاده
به اسمِ "چالشِ آب و یخ" برای کمک به بیماران اِی اِل اِس
حرکتِ انسان دوستانه و خوبیه
که میشه با انجام دادنش در حد توان با یه مقدار کمک مالی
از بیماران خاص حمایت کرد
یکی از دوستان نتی تو وبلاگشون سه نفر از دوستان و معرفی کردن
و از هرکدوممون خواستن سه نفردیگه رو معرفی کنیم
و این حلقه ادامه پیدا کنه و بتونیم
یه مقداری کمک مالی برا این بیمارانِ خاص جمع آوری کنیم.
دوستام زیادن من اینجا سه نفرشونو معرفی میکنم
برای اینکه تو وبلاگهاشون بنویسن
شما ها هم اگر تونستید کمک مالی انجام بدید
ادبیاتچی (مامانی) ؛ یادگار جوانی ( رضا ) ؛ سکوت ( ابوالفضل )
این نوشته بالا دعوتی بود از وبلاگ عاشقانه های مسیحا
منم لبیک میگم و مچکرم که دعوت شدم
=============
منم
من هنوز خوشبختم(الهام بانو)
دختر آریایی (نگار)
جــــوان ودیـــــن (حاج اقای گل خبرنگار حوزه)
= = = = = = = = =
این نوشته بالا دعوتی بود از وبلاگ ( سکوت ) ( آقا ابوالفضل)
= = = = = = = = = = = = = = = = = = =
تشکر از اینکه می تونم کاری بکنم
آسمان مهتاب ( دست نوشته های یک خبرنگار )
عصر تبلیغ ( دوست خوبم حاج آقای بخشی )
این 3 نفر باید 3 نفر دیگه تو وبلاگشون دعوت کنن
تا همینطور بچرخه این حلقه