یکی از مهمترین ابزار تهاجم بی امان وهابیت علیه شیعه، توسل و وسیله قرار دادن کسانیست که در بارگاه الهی تقرب دارند. این نقطه ی اختلاف میان شیعه و وهابیت،همان طور که بارها گوشزد کرده ام، حمله ی بی منطقی را سامان داده که غالباهمراه با خشونت می باشد، خشونتی که در چهره های گوناگون به خصوص ترور، قطع عضو، شکنجه و… بروز یافته است. این خشونت که امروزه تئوریزه گردیده ومستند به فتاوی علمای وهابی ست، اسف بارترین صحنه های تاریخ را رقم زده ودهشت ناک ترین مناظر خشونت به نام مذهب را به نمایش گذارده است.
علمای وهابی حاضر نیستند حتی در کتب مربوط به مذهب اهل سنت نیز مطالعه ای نموده و مستند بودن اعمال شیعیان در مورد توسل رابپذیرند. روشن است که به هیچ روی نمی توان گفت دانشمندان این فرقه ی خشونت طلب، از انبوه مدارک تاریخی درباره توسل بی اطلاع هستند، بلکه آن گاه که تعصب در کار آید، پرده ای بس ضخیم در مقابل دیدگان آویخته می شود و حتی کوچک ترین شعاعی از واقعیت به دیده درنمی آید.
در سالی که قحطی و خشک سالی فراگیر شده بود، عمر بن خطاب ( خلیفه دوم اهل سنت ) از عباس ( عموی پیامبر اکرم صلی الله علیهوآله وسلم ) درخواست نمود که از خداوند طلب باران نماید. خداوند نیز بادعای عباس بر آنان باران فروفرستاد و زمین سرسبز گشت. پس عمر گفت: به خداسوگند! عباس وسیله ای به سوی خداوند و جایگاهی برای رسیدن به او می باشد.هنگامی که مردم سیراب گشتند، دست به بدن عباس می کشیدند ( برای تبرک ) وبه او می گفتند: خوشا به حالت ای ساقی مکه و مدینه
(1). (2)
اینک به نتایجی که با دقت در این داستان حاصل می شود و درپی آن سوالاتی که مطرح می گردد، عنایت فرمائید.
الف. عمر به عنوان خلیفه پیامبر اکرم صلی الله علیهوآله وسلم، بدون آن که مستقیما به سراغ خداوند برود و خواسته اش را بدونواسطه از ذات اقدس ربوبی طلب کند، دست به دامان یکی از بندگان خدا شده است.
آیا وهابیت این کار عمر را مساوی با شرک می داند؟آیا مهر تایید، تنها بر کار عمر زده می شود یا اگر دیگران نیز این کار راانجام دهند، عمل پسندیده ای انجام داده اند؟ اگر به طور کلی هر نوع خواستهای از کسی غیر از خداوند متعال شرک است، به نظر شما عمر به خاطر ارتکاب شرک و خروج از دایره ی مسلمانی، عنوان خلیفه را از دست نخواهد داد؟
ب. یکی از مبانی مورد تاکید اهل سنت، عدالت تمام اصحاب است. این بدین معنی است که کار ناشایستی از این گروه صادر نمی شود. آیاعلاوه بر عمر که خود متوسل به کسی غیر از خداوند شده، سایر مردم مدینه که قطعا تعداد زیادی از اصحاب در میان آنان بوده اند، ناظر ماجرا نبوده اند؟اگر این کار عمر شرک باشد، آیا سکوت اصحاب، بلکه اعلام رضایتی که پس ازنتیجه بخش بودن این عمل شرک آلود! کرده اند، دلیل بر مشرک بودن طیف گستردهای از اصحاب پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نیست؟ اگر صحابه بانظر وهابیت در مورد مشرک دانستن کسی که توسل می کند، هم داستان بودند، آیانباید همچون علمای وهابیت فتوا به قتل عمر می دادند و کشتن وی را برابر باهزار حسنه می دانستند؟!
ج. عباس عموی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم، به عنوان کسی که از نزدیکان رسول اکرم علیه وآله السلام محسوب می شده، درخواست عمررا می پذیرد و دست به دعا برمی دارد. این مطلب که به وضوح از این نقل تاریخی استفاده می شود، نشان دهنده ی آن است که توسل حتی در میان بستگان پیامبر اکرم صلوات الله علیه، امری مقبول و پذیرفته شده، بوده است. آیاوهابیون می توانند اتهام شرک را به این فرد نیز وارد آورند، یا به ناچاروی را علاوه بر عمر و سایر صحابه حاضر در مدینه، از استثناهای حرمت توسل خواهند دانست؟!
د. در این نقل آمده است که خداوند با دعای عباس، باران رافروفرستاد. آیا این کار خداوند تاییدی بر عمل به زعم شما شرک آلود خلیفه،عباس و سایر صحابه نیست؟ آیا خود خداوند را هم آمر و راضی به شرک می دانید؟
ه. پس از مستجاب شدن دعای عباس، خلیفه سوگند یاد کرده استکه عباس وسیله ای به سوی خداوند و جایگاهی برای رسیدن به او می باشد. بااین سوگند خلیفه چه می کنید؟ آیا خلیفه سوگند دروغ یاد کرده است؟ آیا درنظر شما سوگند دروغ، گناه نیست؟ آیا می پذیرید که خلیفه ی دوم مذهب شما،آشکارا مرتکب معصیت شده باشد؟
آیا عمر چون خلیفه بوده، مجاز به شرک بوده و شرک لطمه ای به توحید وی وارد نمی کرده است، و تنها شیعیان هستند که به خاطرمتوسل شدن به انسان های مقرب بارگاه خداوند، باید مشرک قلمداد شوند؟ به راستی آیا تعصب شما را وادار به موضع گیری در برابر حق و حقیقت نکرده است؟؟
پی نوشت ها:
1.عباس منصب سقایت حجاج را داشته است و بدین جهت ساقی مکه شمرده می شده است. پس از مستجاب شدن دعای او و سیراب شدن اهل مدینه، مردم او را ساقی مدینه نیز لقب دادند و در نتیجه او ساقی دو حرم مکه و مدینه نام گرفت.
2.گوشه ای از منابع مهم اهل سنت که این واقعه را ثبت کرده اند ( نوزده منبع ):
الف. المستدرک، حاکم نیشابوری، جلد2، صفحه615، حاکم سند این داستان را صحیح دانسته است.
ب.وفاء الوفاء، سمهودی، جلد2، صفحه419
ج.غریب الحدیث، ابن قتیبة، جلد1، صفحه 397
د.اسد الغابة، ابن اثیر، جلد 3، صفحه111، ناشر: دارالکتب العربی، بیروت، لبنان
ه.اضواء علی السنة المحمدیة، ابی ریة، صفحه159
و.الاستیعاب، ابن عبدالبر، جلد2، صفحه814
ز.شفاء السقام، السبکی، صفحه120
ح.المواهب، قسطلانی، جلد1، صفحه16
ط.شرح المواهب، زرقانی، جلد1، صفحه62
ی.فرقان القرآن، عزامی، صفحه117
ک.الخصائص الکبری، سیوطی، جلد1، صفحه6
ل.الفایق فی غریب الحدیث، زمخشری، جلد3، صفحه 116، ناشر: دارالکتب العلمیة، بیروت، لبنان
م.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، جلد26، صفحه363، ناشر: دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع، بیروت، لبنان
ن.الوافی بالوفیات، صفدی، جلد16، صفحه361، ناشر: دار احیاء التراث، بیروت، لبنان
س.المغنی، ابن قدامة، جلد2، صفحه295
ع.الشرح الکبیر، ابوالبرکات، جلد2، صفحه295
ف.نیل الاوطار، شوکانی، جلد4، صفحه32
ص.الاصابة، ابن حجر عسقلانی، جلد2، صفحه271
ق.فتح الباری، جلد2، صفحه413
_________________
ان النوح (ع) حمل فی السفینه الکلب والخنزیر ولم یحمل فیها ولدالزنا ان الناصب اشر من ولد الزنا
عقاب الاعمال صدوق-باب عقاب الناصب والجاهد لامیرالمومنین(ع)