میلاد فرخند میوه باغ وصل حضرت علی(ع) وفاطمه زهرا(س) اخت آقا ابی عبدالله (ع)، پرستار کربلا ، میرات دار خون شهدا ،حضرت زینب کبری سلام الله علیها و گرامیداشت مقام پرستار بر دوستداران خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام و پرستاران متخلق به اخلاق
درّة البیضای دریای وجود
زینب کبری مهین مشکات نور
عالمی روشن ز نورش همچو طور
دختر زهرا که ماه آسمان
سجده آرد نزد او بر آستان
ملتمس از جوی فیضش مریم است
عیسی از انفاس وی فرّخ دم است
در عوالم هر چه انوار رب است
بینم از مشکات ذات زینب است
زن، که دیده صاحب حکم و قضا؟
جز ولیّه حق و دخت مرتضی
گرچه زن گفتن بود از ما خطا
لافتی را زاده آمد لافتی
زینب کبری گرش دانی تو زن
جاهلی جاهل ز دانش دم مزن
بحر را فرزند، درّ و گوهر است
ماه اگر فرزند آرد اختر است
گر در آیینه بتابد مهر و ماه
ماه اگر خوانیش نبود اشتباه
الغرض فرزند، مرآت اَب است
دختر شیر خدا هم زینب است
اوست دنیای من و عقبای من
توشه امروز و هم فردای من
هم حیات و هم ممات من بدوست
هم پناهم از زمانه فتنه جوست
اتکالّم در همه عالم بر اوست
مرمرا خاک در او آبروست
نی مرا اوتاد را، ابدال را
نی مرا، جبریل را، میکال را
نی مرا شاهان هفت اقلیم را
صاحبان افسر و دیهیم را
مدحت او چون توان تقریر کرد؟
وحی بتواند بشر تقسیر کرد؟
نور وی مصباح بینش آمده
آفتاب آفرینش آمده
درّة البیضای دریای وجود
بلکه خود دریای علم و فیض و جود
الغرض مستغنی از مدح من است
مدح او چون مدح صبح روشن است
هفت کوکب از جمالش خوشه چین
هشت جنّت راست بانوی مهین
خود بهشت اندر جوار کوی اوست
نهر کوثر رشحهای از خوی اوست
لطف او را سایه ناپیداستی
در عبارت سدره و طوبی استی
اوست دین و مذهب و ایمان من
روشن است از پرتو او جان من
غیر درگاهش مرا نبود پناه
هر چه دارم دارم از این بارگاه
عاصیان را ای که باب رحمتی
بر من از رحمت ولی ّ نعمتی
آن چه از دستم بر آید ای بتول
باشد این خدمت گر افتد در قبول
آورم بر آستانت مور وش
این مقامات حسینی پیشکش
تحفهای بهتر ازین نبود مرا
کاورم بر آن در دولتسرا
هشت جنّت را تو بانو بودهای
از ازل بانوی مینو بودهای
بر جهانی هم تویی فرمانروا
دردمندان را تو میبخشی دوا
عطر آسمانی فرشتگان در فضا منتشر است.
آسمان، ستاره باران عشق است.
شب، لبریز از جرعههای ناب مناجات، سرود بیقراری را
در دست افشانی عرش و فرش میسراید.
زمین، سوره آفرینش معرفت و ایمان را
در روح زمان تلاوت میکند
و تبسم شادمانه ماه، زمین و آسمان را
آیه آیه نور کرده است.
نبض ثانیهها بیقراری میکند
و ساعت مضطرب زمان
نفسش به شماره افتاده است.
صدای هلهله فرشتگان و زمزمه عرشیان
و ترانه زلال اذان، شهر را پر کرده است
و شراره اشتیاق در کوچه های مهتابی مدینه زبانه می کشد.
مدینه، بهار در بهار است
و لبریز شوق انتظار و غرق تمنای دیدار.
همه در انتظار تولد خورشید
و طلوع با شکوه صبح و خنده طلایی آفتابند
و بی تابانه، لحظه تولد بانوی صبر و عشق را
به شوق نشستهاند.
فاطمه علیهاالسلام در حالی که در آغوش سحرگاه،
بر سجاده عشق، ترانه نیایش و حمد میسراید،
عطر حضور خدا را در قنوت نمازش، نفس میکشد
و لحظههای چشم انتظاری را
با طراوت مناجات و اشک، سپری میکند.
لحظه موعود، فرا میرسد
و غنچه قداست علی و زهرا علیهاالسلام
به شکوفه مینشیند.
دردی خوش که وجود نازنین
بانوی آب و آفتاب را در برگرفته است،
با شهد شیرین گریهی هدیهای الهی تسکین مییابد
و فصل سبز زندگی اسوه صبر و نجابت
در گهواره سبز زمین،
با بهار خندهاش آغاز میشود.
شوقی در رگهای خاک میدود
و خندهای بر لبهای تاریخ شکوفا میشود.
نوری پیچیده در حریر سبز نجابت و عصمت،
دست به دست آسمانیان، میچرخد
و وقتی پلک میگشاید،
بزم شادمانه ملائک به اوج میرسد.
خانه زهرا و علی علیهما السلام ،
فانوس باران اشک شادی میشود.
پیامبر خدا شادمان است.
پیام آور عشق محمدی، در گوش طفل،
اذان و در قلبش ترانه محبت زمزمه میکند.
پیکی آسمانی، نام او را از عرش میآورد
و او «زینب» میشود؛
نخستین سراینده غزل صبر و بردباری،
زینت و مونس تنهایی پدر
و سنگ صبور غربت زهرا،
همنوا با مظلومیت حسن
و خطبه خوان رشادت حسین
و شهامت عباس؛
همدم لحظههای بیکسی
و مرهم زخمهای دلواپسی
کبوتران پر و بال شکسته کربلا.
زینب است
و بانوی همیشه نجیب تاریخ.
5 قمری در تاریخ زندگانی اهل بیت عصمت طهارت ، از جنبه های زیادی دارای ارزش و اهمیت است که در این یاداشت تنها به بخش کوتاهی از آن زندگی بلند و پر فراز و نشیب این مولود گرامی می پردازم،
زینب ، نامی بود که روز پنجم قمری حضرت علی و حضرت فاطمه با خوشحالی تمام مژده تولدش را به پیامبر دادند گرچه فرشته وحی ، سفیر الهی جبرائیل امین آن را به حبیب خود ، رسول رحمت للعالمین گفته بود ...