خبر و عرصههای خبرنگاری؛ مملو از اتفاقات تلخ و شیرینی است که بیان آن شاید به دهها دفتر که نه بلکه بیشتر نیازمنداست. اما آنچه در این نوشتار کوتاه به آن اشاره میشود؛ وظایف خبرنگاران در عرصههای ارائه خبر در سطح جامعه بهعنوان گوش، زبان و چشم مردم شناخته میشود ارائه میشود. ادامه یاداشت حجت الاسلام حکیمی فر..
اول وقت بود که با هیچان وصف نشدنی برای رای دادن همراه خانواده به طرف حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله راه افتادیم ؛ شعبه های اخذ رای در محل های مناسب خود که از قبل تعیین شده بود مستقرر شده بودند / زن و مرد پیر و جوان و دختر و پسر شناسنامه به بدست به سمت شعبه های اخذ رای در حال حرکت بودند .در حدود ساعت 8 سی دقیقه به حرم مطهر رسیدم ، بعد از عرض و ارادت به خانم فاظمه معصومه بسمت شعبه اخذ رای داخل صحن امم رضا یا همان ایوان طلا حرکت کردم ، صف ها به قدری شلوغ بود که وقتی من رسیدم در حدود 200 نفر فاصله من تا صندوق اخذ رای شد .صف کم کم شلوغ تر هم می شد ؛ عکاس ها و فیلم بردارهای گوناگون از رسانه های مختلف وارد صحن شده و از صف های اخذ رای شعب برادران و خواهران که در آن گوشه صحن قرار داشت ، یکی عکس می گرفت و یکی مصاحبه می کرد و آن دیگری با صدای بلند می گفت رای اولی ها کجا هستند .جوانان زیادی با شور شوق وصف نشدنی در میان صف ها قرار داشتند ،در گرده های که با خود بعضا تشکیل می دادند در خصوص کاندیدای مورد نظر شان حرف می زدند که بهش رای دهند . بالاخره بعد از ساعت ها انتظار و عکس های یادگاری عکاسان از شرکت کنندگان در شعبه اخذ رای ایوان طلای حضرت معصومه بالاخره نوبت به من رسید که باید آماده می شدم داخل شعبه شده و رای خودم را به داخل صندوق بیاندازم .که متوجه شدم دختر شش ساله ام هم با اشتیاق فراوان خودشو به من رسوند که بابا من هم می خام بیام داخل شعبه . گفتم باشه بابا ؛ با فاطمه دخترم وارد شعبه اخذ رای شدیم شناسنامه و کارت ملی خودم را دادم بعد از کار های اولیه گفتند باید بری آخر صف که معاون شعبه قرار دارد ، خودم را شناسنامه بدست به آن طرف میز ها رساندم شناسنامه خود م را دادم و بعد از وارد کردن مشخصات معاون شعبه گفت ؛ بی زحمت انگشت بزن ، انگشت خودم را به استامپ مهر آبی با افتخار تمام رنگی کردم یک انگشت زیبا به برگه رای ریاست جمهوری و دیگر بار به برگه اخذ رای شورای های اسلامی شهر قم ممهور کردم . دخترم که در کنار من بود گفت بابا منم میخام انگشتمو رنگی کنم . گفتم بابا نمی شود گفت نه منم میخام انگشتام رنگی بشه ، دختر شش ساله ام انگشت نشانه خودش را به استامپ آغشته و رنگ آبی را به انگشتش آشنا کرد .بعد از نوشتن اسم کاندیدای مورد علاقه خودم آن را به صندوق انداختم بعد از انداختن به صندوق بیرون آمدم همین که میخواستم بیرون بیایم یک خانم عکاسی که خود را عکاس فرانسه معرفی می کرد گفت شناسنامه و انگشت خود را بالابیارید میخام عکس بگیرم چند تا عکس گرفت من انگشت خودم را به نشانه تیری گفتم این هم سهم من به قلب بدخواهان نظام و کشور عزیزم ایران باشد .اما دخترم تمام آروزشه یه روزی به سن قانونی برسه و رای خودش رو برای حمایت از نظام و ولایت و رهبری داخل صندوق رای بیندازد و امروز رنگی انگشتاشو رنگی کرد که بگه چشتون کور بدخواهان نظام درسته که نمی تونم امروز رای بدم ولی انگشتمو رنگی می کنم تا چشتون دربیاد و از غصه بمیرید وقتی نگاه می کنید که من هم فدایی رهبر و نظام اسلامی هستم .
جناب عارف دیروز هوای خواننده گی کرده بود ، یادشجریان زده بود به سرش ، آروزی داشت چون دریا ... می خواست بخواند از دریا .... ربنا یا ربنا سر دهد از کنار دریا ...جناب آقای عارف ، آروزی خود را به دیگران نسبت نده بی زحمت ... جناب شجریان یک ربنا خواند هزاران عکس و آلبوم با مبتذل ترین افراد و اشخاص دارد . جناب عارف خوب است اندکی بیاندیشی ... قیاس به نفس نکن ... اگر دلت به هوای خواننده گی شجریان تنگ شده است به قول عربهای عزیز «ما مشکل » ولی داداش قیاس به نفس نکن ..... هیچ کس آروز نمی کند دیگر بار بعد از فتنه 88 صدای شجریان را بشنود جز همفکرانش .... بپا برادر قدم آهسته دار ..... فرهنگ یعنی اندکی تامل در مشکلات مردم / جناب عارف آروزی بکن تا مردم تنشته فرهنگ اهل بیت دوست داشته باشند نه رقاص ها و بی بند بارها ... موفق باشید ادامه عکس ها ..
به قول معروف این روز ها کوچه پس کوچه های شهر و روستایمان
نقش عهده و پیمان های را در خود به یادگار ثبت می کنند که شاید روز ی که همین آقایان سیاست مدار به پستی بخصوص ریاست جمهوری رسیدند / یادشان نرود که روزی برای جلب قلب که نه ! بلکه رای یک نفر به روستا ها ی سر می زنند که در طول مسئولیتشان نیز یکبار نرفته اند و نمی دانند که کجاست .
دلم سوخت نوشتم که آهای سیاست مداری که شانه هایت را بالا می اندازی موقع صحبت کردن / استفاده کنندگان از بیت مال را به اصطلاح حرام می خوانی / یادت باشد تو خودت با ماشین دولتی که همان بیت مال است را برداشتی استفاده می کنی ماست دیگری ترش ولی برای شیرین است .
همین نکته برای دلم بس است که گفتم / کاش باشید بر سر پیمان ها
رشد،تکامل و یا سقوط یک جامعه به ارزش های اخلاقی حاکم در آن ارتباط تنگاتنگ دارد، زیرا کسی که در صدد رشد تکامل و طی پله های ترقی است با ارزش های اخلاقی امکان پذیر نیست . نوآوری،آینده سازی، وپیدایش تحولات شگرف اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، قرهنگی بی آنکه آینده سازان متحول گردند، و در یک بازسازی درونی دچار تحولات درونی و پاک سازی درون از هرنوع آلودگی و تبدیل سیئات به حسنات اخلاقی میسر نخواهد شد . ادامه مطلب...