برای هر ترسی « لا اله الا الله »
برای هر غم و اندوهی « ما شاء الله » ادامه مطلب...
حضرت سلیمان (علیه السلام) گنجشکى را دید که به ماده خود مى گوید:
- چرا از من اطاعت نمى کنى و خواسته هایم را به جا نمى آورى؟ اگر بخواهى تمام قبه و بارگاه سلیمان را با منقارم به دریا بیندازم توان آن را دارم! ادامه مطلب...
سلام حالا شاید باورتان نشه ولی باور کنید که می شود ؛ فقط باید بخوانیمش ... خدایا شکرت . شکرت از این که این همه نعمت را بدون منت در اختیار بندگانت قرار می دهی ... شکرت از این همه لطف و کرم و بی منتت که ارزانی همگان کرده ای و بدون چشم داشتی ... شکرت / این قدر خوشحالم از این که یک مسلمانم ... از این که بنده ای هستم از بندگان تو ای خدا که به دین عبد خودت محمد بن عبدالله هستم ... کتابی دارم که جامع تمام قوانین بشری است ... امامانی دارم هرکدام چراغی بر آسمان هدایت ... و شکرت شکرت شکرتیَا مَنْ أَظْهَرَ الْجَمِیلَ وَ سَتَرَ [عَلَیَ] الْقَبِیحَ یَا مَنْ لَمْ یُؤَاخِذْ بِالْجَرِیرَةِ وَ لَمْ یَهْتِکِ السِّتْرَ یَا عَظِیمَ الْعَفْوِ یَا حَسَنَ التَّجَاوُزِ یَا وَاسِعَ الْمَغْفِرَةِ یَا بَاسِطَ الْیَدَیْنِ بِالرَّحْمَةِ یَا صَاحِبَ کُلِّ نَجْوَى وَ مُنْتَهَى کُلِّ شَکْوَى یَا مُقِیلَ الْعَثَرَاتِ یَا کَرِیمَ الصَّفْحِ یَا عَظِیمَ الْمَنِّ یَا مُبْتَدِئا بِالنِّعَمِ قَبْلَ اسْتِحْقَاقِهَا یَا رَبَّاهْ یَا رَبَّاهْ یَا رَبَّاهْ،
آنکه زیبایى را آشکار سازى و زشتى را بپوشانى،از آنکه بندگان را بر خطایشان سرزنش نکنى و پرده حرمتشان را ندرى اى بزرگ در بخشش و نیکو در گذشت،اى که آمرزگارىات فراگیر،و دستانت به مهر گشاده است،اى شنواى هر راز و نجومى و سرانجام هر دادخواهى،از که از لغزشها درگذرى،اى بزرگوار در چشمپوشى و گذشت،اى بزرگ بخشایشگر اى آغازگر نعمتها پیش از شایستگى بندگان. ادامه مطلب... دعای عظیم الشان نور
بسم رب الشهدا و الصدیقین
دلم را به آسمان ها می سپارم تا نوشته هایش را به تو نشان دهد تا شاید دفتر قلبم را ورق بزنی و گوشه ای از آن را بخوانی پس برایت می نویسم ، از دل غریب خود برایت می نویسم ، آری خیلی دلم می خواست با تو بودم در میان ابرها ، پیش خدا بودم نمی دانی که چقدر برایت دلتنگم، اشک هایم سرازیر است ای شهیدم، می خواهم با تو صحبت کنم اما با چه زبانی ؟!... با این زبانم که پر از گناه است؟نه نمی توانم! چگونه می شود مهمان آسمان باشم و با زبان زمینی خود صحبت کنم نمی دانم ، چه کنم ؟ برایت می نویسم چرا که به آسمان نزدیک تر است ،همگان همیشه از تو می گویند ، از خوبی هایت، از نماز شب هایت، از وفاداری هایت و بالاخره از گذشت و ایثارت ... من از تو فقط همین ها را به یادگار دارم هر صبح تصویر تو را می نگرم تا شاید تو هم به من نظری کنی
نمی دانم، آیا الان هم می آیی؟ حتما ، تو می آیی . باور کن ، هر پنجشنبه عطر وجودت را حس می کنم اما چرا نمی بینمت ؟ چرا صورت پر نورت را برایم نما یان نمی کنی ؟ می دانم ، این تقصیر چشم های من است.
آن قدر دور افتاده ایم که راهت را گم کرده ایم ای کاش دستم را می گرفتی تا این قدر احساس تنهایی نمی کردم .
ای شهیدم ، تو اینک در آسمان ها ماه مجلس شده ای عین ستاره ها چه زیبا می درخشی خوش به حال آن شبی که تو به آن نور می دهی تو به آن آرامش می دهی ای کاش من هم شب ها به جای خفتن در زمین در آسمان ها بودم. ادامه مطلب... هنوز بعد از 5 سال و اندی قاتلینش آزاد می گردند ...
شب یلدا که یادش بخیر دیشب پشت سر گذاشتیم؛ شبی بود که خیلی ها را دور هم گرد آورد ، دختر و پسرانی که ازدواج کرده و سالهاست از پدر و مادرشون جدا زندگی می کنند نمونه بارز این گردهم آیی به شمار می رفت، راستش خیلی ها رو هم می شناسیم که حسر ت یک لحظه بودن به خانواده هایشان را می کشیدند و لی اونا هم یه جوری دیگه به اصطلاح خودمون با دلشون حال کردند ، نشستند دورهم قرآن رو گذاشتند مقابلشونو چند سوره قرآن را به یاد و گرامی داشت گذشتگان خود قرائت کردند، راستش خیلی کار خوبی کردند، البته این یک نمونه بود از این گردهم آیی ، یه عده ای هم دیشب به خیال اینکه طولانی ترین شب سال را پشست سر می گذارند با خود گفتند خوب چی کار می تونیم انجام دهیم ، فکری کرده و طرحی نودرانداختن ، کلی آجیل و خوردنی های مجاز و غیر مجاز را تهیه کرده و به گوشه ای از شهر بی کران رفتند و تا سحر مشغول عیش بودند، گرچه اینها نه تنها عیش نکرده ، بلکه برعکس اینها رنج را بر گنج ، درد را بر مرحم ، و گناه را بر صواب ترجیح دادند.
بماند که چه ها گذشت در شب گذشته،
دیده ها گریست و ترنم یار ندیدم هرگز ، گواه بر این دل بیمارم آروزست،
الا که از درد عشق به خود می پیچی و می سازی ، صفای مقدم تو، روز شبم آروزست.
ای که در کعبه عشقی و من ، طوف به اطراف حرم قبله نماید آروزست، برکش و دستی بسر م ای ساغی بیدار عشق
باز باران با هزاران بوسه سحر گاهی خود ؛ با نسیم دل نشین خود با هزاران هزارن کرشمه و ناز مرا به خود خواند
ای یاد تو مونس و روانم که هردم می نوازی و می کشی و می بری مرا به سوی خود....
دستان ناقابل خود را بسوی تو گشودم یا رب العالمین ای همه کائنات را سروری.....
باز باران با ترانه های تنهایی ؛ شکوه و یکتایی، ای مهربان مهربانان دستانم را بگیر که جز تو دستگیری نیست مرا ......