اول وقت بود که با هیچان وصف نشدنی برای رای دادن همراه خانواده به طرف حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله راه افتادیم ؛ شعبه های اخذ رای در محل های مناسب خود که از قبل تعیین شده بود مستقرر شده بودند / زن و مرد پیر و جوان و دختر و پسر شناسنامه به بدست به سمت شعبه های اخذ رای در حال حرکت بودند .در حدود ساعت 8 سی دقیقه به حرم مطهر رسیدم ، بعد از عرض و ارادت به خانم فاظمه معصومه بسمت شعبه اخذ رای داخل صحن امم رضا یا همان ایوان طلا حرکت کردم ، صف ها به قدری شلوغ بود که وقتی من رسیدم در حدود 200 نفر فاصله من تا صندوق اخذ رای شد .صف کم کم شلوغ تر هم می شد ؛ عکاس ها و فیلم بردارهای گوناگون از رسانه های مختلف وارد صحن شده و از صف های اخذ رای شعب برادران و خواهران که در آن گوشه صحن قرار داشت ، یکی عکس می گرفت و یکی مصاحبه می کرد و آن دیگری با صدای بلند می گفت رای اولی ها کجا هستند .جوانان زیادی با شور شوق وصف نشدنی در میان صف ها قرار داشتند ،در گرده های که با خود بعضا تشکیل می دادند در خصوص کاندیدای مورد نظر شان حرف می زدند که بهش رای دهند . بالاخره بعد از ساعت ها انتظار و عکس های یادگاری عکاسان از شرکت کنندگان در شعبه اخذ رای ایوان طلای حضرت معصومه بالاخره نوبت به من رسید که باید آماده می شدم داخل شعبه شده و رای خودم را به داخل صندوق بیاندازم .که متوجه شدم دختر شش ساله ام هم با اشتیاق فراوان خودشو به من رسوند که بابا من هم می خام بیام داخل شعبه . گفتم باشه بابا ؛ با فاطمه دخترم وارد شعبه اخذ رای شدیم شناسنامه و کارت ملی خودم را دادم بعد از کار های اولیه گفتند باید بری آخر صف که معاون شعبه قرار دارد ، خودم را شناسنامه بدست به آن طرف میز ها رساندم شناسنامه خود م را دادم و بعد از وارد کردن مشخصات معاون شعبه گفت ؛ بی زحمت انگشت بزن ، انگشت خودم را به استامپ مهر آبی با افتخار تمام رنگی کردم یک انگشت زیبا به برگه رای ریاست جمهوری و دیگر بار به برگه اخذ رای شورای های اسلامی شهر قم ممهور کردم . دخترم که در کنار من بود گفت بابا منم میخام انگشتمو رنگی کنم . گفتم بابا نمی شود گفت نه منم میخام انگشتام رنگی بشه ، دختر شش ساله ام انگشت نشانه خودش را به استامپ آغشته و رنگ آبی را به انگشتش آشنا کرد .بعد از نوشتن اسم کاندیدای مورد علاقه خودم آن را به صندوق انداختم بعد از انداختن به صندوق بیرون آمدم همین که میخواستم بیرون بیایم یک خانم عکاسی که خود را عکاس فرانسه معرفی می کرد گفت شناسنامه و انگشت خود را بالابیارید میخام عکس بگیرم چند تا عکس گرفت من انگشت خودم را به نشانه تیری گفتم این هم سهم من به قلب بدخواهان نظام و کشور عزیزم ایران باشد .اما دخترم تمام آروزشه یه روزی به سن قانونی برسه و رای خودش رو برای حمایت از نظام و ولایت و رهبری داخل صندوق رای بیندازد و امروز رنگی انگشتاشو رنگی کرد که بگه چشتون کور بدخواهان نظام درسته که نمی تونم امروز رای بدم ولی انگشتمو رنگی می کنم تا چشتون دربیاد و از غصه بمیرید وقتی نگاه می کنید که من هم فدایی رهبر و نظام اسلامی هستم .
لووتیروکسین سدیمبجای فلووکسامین شاهکار داروخانه ای در پردیسان قم هفته قبل یعنی یکشنبه هفته قبل برای درمان برخی از مشکلات وارد مطب شدیم ، بعد از مدتی که صحبت و در مورد بیماری فی مابین مریض و آقای دکتر رد و بدل شد ادامه نظربدید...
طیب و طاهر با قم چندان فاصله ندارند ولی خیلی غریب هستند، دم غروبی خواستیم یه هوایی عوض کرده باشیم . ولی دیدم نه ، بوی غریبی در امام زاده طیب و طاهر هم دیده می شد
چند تا عکس گرفتم تا شاید مرحمی باشد برای غربت و تنهایشا ن .
وضویی ساخته و وارد صحن مطهر شدم . چقدر آرامبخش بود فضای درونی گنبد ، خسته و ملول هم از روح و هم از جسم فقط می خواستم یکی رو پیدا کنم کلی باهاش حرف بزنم .
گوش خوبی بود برای شنیدن حرفهایم چون مدتی است که بدجوری کلافه ام ، روحم آزرده و خسته از دوران . شکوه نمی توانم بکنم ، چون هرچی هست باید در درون دلم بریزم . مانند گنبد یشمی رنگ این طیب و طاهر ، که در تاریکی شب با خادم پیرشان همنوا شدند و کلی همسایه های که بجای آپار تمان و یا آسمان خراش های آنچنانی تنها در یک متر بدون توقع آرمدیدند .
دمی آرمیدم شاید خستگی چند روزه کاری و درسی از تن و جانم برون رود ولی گویا غم برای دل من همیشگی است . باز امید دارم ، به صبح ، به روشنایی و به آفتابی که دوباره خواهد تابید .
در صحن دیگر طیب و طاهر عده ای دیگر بودند که در تاریکی مشغول اقامه نماز بودند ، با خودم سئوالی کردم چرا ! نباید طیب و طاهر با این همه عظمت که دارند در عین غربت چرا باید مهمانانشان در تاریکی نماز می خوانند ، در هر صورت کاری نداشتم . ولی بعد از اینکه آمدم بیرون خادم پیرشان را دیدم که مانند صاحبخانه ای که این پا و اون پا می کند هی به چشم مهمونا نگاه می کند شاید مهموناش متوجه شده بیرون روند . سلام دادم بهش و احوال پرسی کردم و گفتم . پدر جان این امام زاده امام جماعت نداره ، ! انگار تعجب کرده باشه گفت ! امام جماعت ! امام جماعت برای چی ؟ گفتم آخه امام زاده با این عظمت و مهمونای که براش هرروز و شب میاد نباید امام جماعت داشته باشه ! با خودم گفتم نکنه از حوزه علمیه قم همه روحانیون و فضلا هجرت کردند به شهرهای دیگر نیستند ! براستی چرا باید امام زاده و مساجد قم باید خالی از امام جماعت است ؟ ادامه مطلب...
تمامی سرویس های گوگل در قم همچون سایر استان ها و شهرهای دیگر مسدود شده است . که یک اقدام خوب و بجایی بوده است . باید ایت تحریم به قدری باشد که فشار مرگ آوری را به گردانندگان این غول سایبری بزنند .
برآیینه جمال داور صلوات
بر روشنی چشم پیمبر صلوات
برحضرت معصومه فروغ سرمد
بر دسته گل موسی جعفرصلوات
میلاد نور دیده رضا، کعبه دلها، حضرت معصومه علیهاالسلام خجسته باد!
معصومه جان! عطر میلاد تو،
چون نسیم بهشتی است که مشام دلها را مینوازد؛
میلادت مبارک!
معصومه جان! میلادت چون شکوفه های بهاری، به جانهای مشتاق، طراوت میبخشد.
میلاد بانوی مهر و وفا، مظهر جود و سخا، حضرت معصومه علیهاالسلام مبارک باد!
به یمن میلادت، ذره ذره نور میشویم و قطره قطره حضور، و دل را به سرای کرامتت دخیل میبندیم تا در روز مقدس تولد تو با دستهای پاکت تطهیر شویم.
بانویم معصومه علیهاالسلام ! میلادت، نور به چشمها میپاشد و سرور به دلها؛ و رایحه بهشتیات، مشام دل را با عطر خوش حضور مینوازد؛ میلادت مبارک!
حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)
دیده به جهان گشود و در بوستان معنویت، نسیم سبز بشارت وزیدن گرفت.
معصومه (ع) فلسفه شیدایى است و غزل ماندن و بودن،
معصومه (س) نگین ایران است که درقم، شهر اقامه مى درخشد .
بانویم معصومه علیهاالسلام!
نگاه معصومانهات، امید را در دل خسته زمین میرویاند و رایحه پاک بهشتیات، نسیم را به وجد میآورد.
آسمان چشم گشاده تا از انوار الهی معصومه اهل بیت نورانی شود و ظرف دلش را پر از پرواز فرشتگان سازد.
زمین دل گشوده تا همه عطشش را با کرامت کریمه اهل بیت سیراب سازد.
زمان، هروله میکند تا هلال ذیقعده را در آغوش کشد و از خبر ولادتِ نوری از انوار ولایت در مهد امامت و وصایت، سرشار شور و مستی شود.
سلام بر دیدگان معصومی که عصمت، ناخدای دریای نگاهش بود.
سلام بر تو، بانوی آبها و آیینهها!
سلام بر تو، زیباترین مطلع غزلهای عاشقی!
سلام بر نجابت دستها و کرامت نگاههایت!
«اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا فاطمة معصومه»
روز میلاد توست و تو روشنی به ما هدیه میدهی و ما با دستانی پر از روشنی، از این حُسن بازمیگردیم؛ با دلهایی که در حوضچه چشمانمان با آب دیده تطهیر شده است.
روز میلاد تو هر روز در ما تکرار میشود، ای تکرار روشنی در روح و روان ما!
مژده باد طلوع تو ای معصومه زکیّه که بارقه شهاب تو، روشنایی دیگر در شبهای مناجات اهل زمین است.
معصومه، یعنی قداست مریم و عصمت فاطمه و ادامه قصه غصههای زینب در جستوجوی برادر.
خجسته باد میلاد بانوی قدسیه مطهره، فاطمه معصومه علیهاالسلام که بارگاه نورانیاش محل دایمی نزول فرشتگان بر زمین و دروازه بهشت است.
بانویم معصومه (ع)! شرافتِ زن در یاد توست، آنهنگام که قدسیان بر گلدستههای نورانیات سلام میفرستند.
آیتی از خداست معصومه(علیها السلام)
لطف بیانتهاست معصومه(علیها السلام)
ای مظهر عصمت خدا معصومه
کن مرحمتی به سوی ما معصومه
ازما تورضا باش به جان زهرا
ای نام برادرت رضا،معصومه
آنکه قبرش به م سنگر عصمت است
بهرایرانیان باعث رحمت است
ماهمه ریزه خوار، او ولی نعمت است
مظهر عصمت کبریا خوش آمد
ای روح محبت که به قم قائمه ای
یادآور زهد و عفت فاطمه ای
معصومه و خواهر محبوب رضا
اوعالم اهلبیت و تو عالمه ای
بپوشانید چشم ای اهل معنا
که آید عصمت باری تعالی
خدا افزوده لطف خود به مردم
که آید حضرت معصومه درقم
ای که به قم قدر و بها داده ای
کشور ما را تو صفا داده ای
نام تو بر قلب صفا می دهد
روضه تو بوی رضا(ع)می دهد
میلاد مسعود حضرت فاطمه معصومه(س) بردوستداران حضرتش مبارکباد.
امام رضا(علیه السلام)فرمودند: کسى که حضرت فاطمه معصومه را زیارت کند پاداش او بهشت است.
قم بار دیگر با خروش حوزویان لرزه بر اندام امریکا و اسرائیل انداخت
و اکنون چهل روز از آن واقعه عظیم گذشته است. چهل روز… چهل سال… چهارده قرن گذشته است و کربلا همچنان کربلاست و تازه گذشتن از روز چهلم آغاز یک سالِ کربلایی است…
کربلا صبحی از عقیق و آینه است، دریچهای گشوده است به کرانههای برفی ملکوت. این خاک، خاکِ گریه و توسل است. ابرها دخیلهای سپید فرشتگانند که بر افقِ خاک آویخته شدهاند ـ شش جهت کائنات، ضریح قبر شش گوشه حسین علیهالسلام است. کربلا در زمین نمیگنجد، کربلا در روز نمیگنجد، کربلا وسعتی است، به اندازه تاریخ. درختِ سرخ تشیع در کربلا به شکوفه مینشیند. کربلا کویر نیست، بهار روحانی شهود است. رودخانههای کرامت در کربلا جاری است. چشمه «ولایت» از کربلا میجوشد. نسیم «شفاعت» در کربلا جریان دارد.
کربلا نبض غیرت زمین است، آن روز که زمین به خروش درمیآید و دریا به تلاطم میافتد و کوهها از هم میپاشند… و آه از آسمان که پس از کربلا، چگونه بر ستونهای خود ایستاد و از بار این همه مصیبت شکفته شد؟
آری، چهل روز است که از کربلا میگذرد، امّا داغ حسین علیهالسلام همچنان تازه و تازهتر شده است. کربلا انارستان شهود است. رستاخیز شبنم و گلِ سرخ پر پر است. خورشیدها در کربلا غروب کردند. آیینهها در خاک کربلا مدفون شدند. کربلا آنجاست که خیمه خاندان عشق را آتش زدند و خاک را با پَرِ پروانههای عاشق فرش کردند. کربلا داغی است که بر پیشانی تاریخ مانده است.
کربلا بغضی است که در گلوی زمین سنگ شده است، بغضی که روزی خواهد ترکید و چشمه چشمه خونِ مولا از صخرههای خاک، فوّاره خواهد زد. کربلا رودخانهای است که به دنبال قدمهای موعود جاری است، تا روزی که غرامتِ این خون قطره قطره از یزیدیان گرفته شود. کربلا بیعتی است که تا آمدن موعود همچنان باقی خواهد ماند.
کربلا غیرتی است که خون آزادگان عالم را به جوش میآورد. کربلا خاطرهای نیست که در حافظه خاک، فراموش شود. کربلا منظری است که آسمان را تا قیامت قاب گرفته تا روشنترین گواه موعود باشد.
حالا تمام تقویم، بوی عاشورا میدهد.
کربلا وجدانِ خاک است که هیچگاه نخواهد خفت، حتی اگر چهل روز… چهل سال… چارده قرن… از آن بگذرد…