گردنش از بند هر معبود رست
مؤمن از عشق است و عشق از مؤمن است
عشق را ناممکن ما ممکن است
عقل سفاک است و او سفاک تر
پاک تر چالاک تر بیباک تر
عقل در پیچاک اسباب و علل
عشق چوگان باز میدان عمل
عشق صید از زور بازو افکند
عقل مکار ادامه مطلب...
گردنش از بند هر معبود رست
مؤمن از عشق است و عشق از مؤمن است
عشق را ناممکن ما ممکن است
عقل سفاک است و او سفاک تر
پاک تر چالاک تر بیباک تر
عقل در پیچاک اسباب و علل
عشق چوگان باز میدان عمل
عشق صید از زور بازو افکند
عقل مکار ادامه مطلب...
19 محرم، حرکت کاروان کربلا به سوى شام ای کاروان آهسته ران کارام جانم میرود نوزدهم محرم اهل بیت سید الشهداء (علیه السلام ) را از کوفه به سوى شام حرکت دادن زنهاى غیر هاشمیه از انصار امام حسین (علیه السلام) که در کربلا اسیر شدند با شفاعت اقواع و قبایلشان نزد ابن زیاد از قید اسیرى خلاص شدند، و فقط زنهاى هاشمی براى اسارت به شام برده شدند.. ابن شهر آشوب در مناقب خود می نویسد: پس از حرکت کاروان اسرا از کوفه به شام در مسیر خوداز شهر های بسیاری عبور کردند و در هر کدام از آنها کرامات و معجزاتی به وقوع پیوستکاروان سر های مقدس و اسرای کربلا از شهرهایموصل،نصیبین، حماة، حمص و دمشق و ... عبور کردند کهاین مواضع را «مشهد الرأس» مینامند. ادامه مطلب...
مدال افتخار امام حسین(ع) به یاران خود آخرین سخنان امام بر بالین شهدای کربلا / حسین بن على علیهما السلام در آخرین ساعتهاى زندگى یارانش هنگام وداع با آنها و یا موقعى که در قتلگاه در کنار جسد خون آلود و نیمه جانشان حاضر مى گردید با جملاتى دلنشین و عکس العملى مهرآمیز به دلجویى و تسلى خاطر آنان مى پرداخت. هریک از این جملات و عکس العملهاى فرزند فاطمه در آن شرایط حساس در دل اصحاب از نظر روحی و روانى آنان را تقویت مى نمود که تصور رسیدن به چنین وعدههایی توسط فرزند پیامبر مدال افتخار جانبازی در کربلا است و در لابلاى اوراق تاریخ، تا دامنه قیامت مى درخشد و بر دل پیروان راه و رسمشان روشنایى مى بخشد *خدا تو را رحمت کند(رَحِمَکَ اللّهُ یا مُسْلِمُ! (فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرَُما بَدَّلُوا تَبْدِیلاً ) ادامه مطلب...
1-ولایت الهی ؛ هرکس برای خدا ازدواج کند و برای خدا کسی را همسر دهد ، سزاوار ولایت ( سرپرستی و حمایت و دوستی ) خداست .
2- تاج پادشاهی ؛ هرکس به خاطر خداوند بزرگ ، با کسی ازدواج کند ، خداوند تاج پادشاهی بر سر او نهد .
3- رحمت آسمانی ؛ در چهار هنگام ، درهای رحمت آسمان ، گشوده می شود : ... و در هنگام ازدواج کردن .
4- کامل شدن دین ؛ امام علی (ع) فرمودند : احدی از یاران و اصحاب رسول الله (ص) اقدام به ازدواج نمی کرد مگر آن که پیامبر می فرمود : دینش کامل گشت .
5- نگهداری دو سوم دین ؛ هیچ جوانی در نوجوانی ازدواج نکرد مگر آن که شیطان او فریاد کند : ای وای ! او دو سوم دینش را از دستبرد من نگه داشت . بنابراین بنده باید در یک سوم دیگر دینش تقوی خدا پیشه کند . ادامه مطلب...
سلام برحسین |
سلام برعلی بن الحسین |
سلام بر زینب |
خانوادة رسول خدا را به عنوان اسرای خارجی وارد شهر کوفه مینمایند. کودکان از فرط گرسنگی چشم گود رفته و مردم به قصد ترحم، نان و خرما صدقه میدهند. ام کلثوم از این حرکت مردم به ستوه میآید و به سرعت نان و صدقه را از دهانشان بیرون میآورد و خطاب به مردم میکند که: «یا اهل الکوفه! انّ الصدقه علینا حرام.»؛ ای مردم کوفه صدقه بر ما حرام است. ام حبیبه خادمه زینب در دوران حضور وی در کوفه، صدای ام کلثوم را که میشنود، میگوید: «به غیر از اهل بیت پیغمبر اکرم، صدقه بر احدی حرام نمیباشد. اینان که هستند؟»
تکلم با سر بریده در کوفه درمیان محمل، عقیله ی بنی هاشم نشسته است، که او را وارد کوفه مینمایند. کوفه محل خلافت پدر او؛ علی (ع) بوده است. این شهر هنوز تفسیر قرآن او را به یاد دارد. در راه بازار کوفه، مردم بیوفا جسارت را به حد تام میرسانند، زینب امر میکند اطراف او را بگیرند. لحظاتی بعد، زینب متوجه میگردد تمام انگشتان آسمان را نشانه گرفتهاند. او هم به سوی اشاره انگشتها نگاه میاندازد که ناگهان رأس منور خورشید حیات بخش دین را مینگرد؛ آری رأس الحسین (ع).
ای ماه نوی من که چون به کمال رسیدی، خسوف تو را بگرفت و پنهان شدی! ای پارة دلم! چنین گمان نمیکردم چنین روز و مصیبتی مقدّر شده باشد. تمام مصایب را میدانستم، الاّ اینکه سر بریدة تو را بر رأس نمیبینیم و سر زینب سالم باشد. برادرم! اگر میتوانی با دخترت فاطمه، قدری تکلم کن که نزدیک است دلش از غصه آب گردد. برادرم! آن دل مهربان تو، چرا نسبت بما نامهربان گشته است؟ برادر جان! چه قدر برای یتیم سخت است که پدرش را صدا بزند؛ ولی پدر پاسخ او را ندهد. برادر جان کاش علی (امام سجاد (ع)) راهنگام اسیر شدن میدیدی با یتیمان دیگر که یاران سخن گفتن نداشت، هر وقت او را میزدند و یا میآزردند، تو را فرا میخواند و اشک از دیده فرو میریخت. ای برادر! او را در آغوش خود بگیر و نزدیک خود جای ده و دل آشفته او را آرامش ببخش. برادر جان ....! ناگهان سر خود را بر چوب محمل زد و خون از پیشانی او سرازیر گشت. |