خوش حکایتى از دیدار امام زمان ع شکافنده علوم فضیلت شب و روز دحوالارض و اعمال آن شب بیست وپنجم:شب دحو الارض است،یعنى پهن شدن زمین از زیر کعبه به روى آب،و از شبهاى بسیار شریف است که رحمت خدا در آن نازل مىشود،و قیام به عبادت درآن اجر بسیار دارد. از حسن بن على وشّاء روایت شده که گفته است:من کودک بودم که با پدرم در شب بیستوپنجم ماه ذو القعده،در خدمت حضرت رضا علیه السّلام شام خوردیم،حضرت فرمود امشب حضرت ابراهیم و حضرت عیسى علیهما السلام متولّد شدهاند،و زمین از زیر کعبه پهن شده،پس هرکه روزش را روزه بدارد،چنان است که شصت ماه روزه داشته باشد،و در روایت دیگر است که فرمود:در این روز حضرت قائم(عج)قیام خواهد کرد. ادامه مطلب... طیب و طاهر با قم چندان فاصله ندارند ولی خیلی غریب هستند، دم غروبی خواستیم یه هوایی عوض کرده باشیم . ولی دیدم نه ، بوی غریبی در امام زاده طیب و طاهر هم دیده می شد چند تا عکس گرفتم تا شاید مرحمی باشد برای غربت و تنهایشا ن . وضویی ساخته و وارد صحن مطهر شدم . چقدر آرامبخش بود فضای درونی گنبد ، خسته و ملول هم از روح و هم از جسم فقط می خواستم یکی رو پیدا کنم کلی باهاش حرف بزنم . گوش خوبی بود برای شنیدن حرفهایم چون مدتی است که بدجوری کلافه ام ، روحم آزرده و خسته از دوران . شکوه نمی توانم بکنم ، چون هرچی هست باید در درون دلم بریزم . مانند گنبد یشمی رنگ این طیب و طاهر ، که در تاریکی شب با خادم پیرشان همنوا شدند و کلی همسایه های که بجای آپار تمان و یا آسمان خراش های آنچنانی تنها در یک متر بدون توقع آرمدیدند . دمی آرمیدم شاید خستگی چند روزه کاری و درسی از تن و جانم برون رود ولی گویا غم برای دل من همیشگی است . باز امید دارم ، به صبح ، به روشنایی و به آفتابی که دوباره خواهد تابید . در صحن دیگر طیب و طاهر عده ای دیگر بودند که در تاریکی مشغول اقامه نماز بودند ، با خودم سئوالی کردم چرا ! نباید طیب و طاهر با این همه عظمت که دارند در عین غربت چرا باید مهمانانشان در تاریکی نماز می خوانند ، در هر صورت کاری نداشتم . ولی بعد از اینکه آمدم بیرون خادم پیرشان را دیدم که مانند صاحبخانه ای که این پا و اون پا می کند هی به چشم مهمونا نگاه می کند شاید مهموناش متوجه شده بیرون روند . سلام دادم بهش و احوال پرسی کردم و گفتم . پدر جان این امام زاده امام جماعت نداره ، ! انگار تعجب کرده باشه گفت ! امام جماعت ! امام جماعت برای چی ؟ گفتم آخه امام زاده با این عظمت و مهمونای که براش هرروز و شب میاد نباید امام جماعت داشته باشه ! با خودم گفتم نکنه از حوزه علمیه قم همه روحانیون و فضلا هجرت کردند به شهرهای دیگر نیستند ! براستی چرا باید امام زاده و مساجد قم باید خالی از امام جماعت است ؟ ادامه مطلب... بسم رب الشهدا و الصدیقین دلم را به آسمان ها می سپارم تا نوشته هایش را به تو نشان دهد تا شاید دفتر قلبم را ورق بزنی و گوشه ای از آن را بخوانی پس برایت می نویسم ، از دل غریب خود برایت می نویسم ، آری خیلی دلم می خواست با تو بودم در میان ابرها ، پیش خدا بودم نمی دانی که چقدر برایت دلتنگم، اشک هایم سرازیر است ای شهیدم، می خواهم با تو صحبت کنم اما با چه زبانی ؟!... با این زبانم که پر از گناه است؟نه نمی توانم! چگونه می شود مهمان آسمان باشم و با زبان زمینی خود صحبت کنم نمی دانم ، چه کنم ؟ برایت می نویسم چرا که به آسمان نزدیک تر است ،همگان همیشه از تو می گویند ، از خوبی هایت، از نماز شب هایت، از وفاداری هایت و بالاخره از گذشت و ایثارت ... من از تو فقط همین ها را به یادگار دارم هر صبح تصویر تو را می نگرم تا شاید تو هم به من نظری کنی نمی دانم، آیا الان هم می آیی؟ حتما ، تو می آیی . باور کن ، هر پنجشنبه عطر وجودت را حس می کنم اما چرا نمی بینمت ؟ چرا صورت پر نورت را برایم نما یان نمی کنی ؟ می دانم ، این تقصیر چشم های من است. آن قدر دور افتاده ایم که راهت را گم کرده ایم ای کاش دستم را می گرفتی تا این قدر احساس تنهایی نمی کردم . ای شهیدم ، تو اینک در آسمان ها ماه مجلس شده ای عین ستاره ها چه زیبا می درخشی خوش به حال آن شبی که تو به آن نور می دهی تو به آن آرامش می دهی ای کاش من هم شب ها به جای خفتن در زمین در آسمان ها بودم. ادامه مطلب... هنوز بعد از 5 سال و اندی قاتلینش آزاد می گردند ... |